رمان حورا پارت 184
با صدای در چشم گشودم و به مراجعه کنندهای که خارج شد چشم دوختم، شکم بزرگش، و مردی که از روی صندلیها برخاست و به کمکش رفت، بغض کردنم بخاطر تغییر هورمونها بود دیگر، نه؟ چشم گرفتم قبل از اینکه اشک بچکد. از جا برخاستم و سریع داخل رفتم، دکتر با دیدنم لبخندی