رمان حورا پارت 22
لبهایم را با حرص روی هم فشردم تا ناخواسته چیزی نگویم. فعلا باید میشدم حورایِ باب میل قباد و مادرش. ذلیل، بدبخت، وابسته و تو سری خور. برای راضی کردن قباد باید مدتی دندان روی جگر میگذاشتم و همه چیز را تحمل میکردم. اگر درمانی برایمان بود حاضر بودم هر خفتی را به جان بخرم. تحمل میکردم