رمان ملورین

رمان ملورین پارت 41 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    گره‌ی کورِ ابروهایش حتی زمانی که پشت فرمان هم نشسته بود باز نشد.   پشت چراغ قرمز، دخترِ کوچکی که دسته‌ای گل رز در دست داشت، پشت شیشه‌ی ماشین ایستاد و چند تقه به شیشه کوبید.   شیشه را پایین فرستاده و خیره به دخترک با مهربانی گفت:…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 40 4 (4)

1 دیدگاه
    دنیا حربه‌ی زنانه‌اش را در پیش گرفت و زیر گریه زد. آنچنان بلند که محمد مجبور شد کمی گوشی را از کنار گوشش فاصله دهد تا صدای جیغِ بلندِ دنیا پرده ی گوشش را پاره نکند.   زیر لب غر زد:   – یه دقیقه آژیر نکش ببین…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 39 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    نفس‌های ملورین تند شد. لبخندی شیرین کنجِ لبش نشسته و آهسته گفت:   – داری منو به خودت عادت میدی! زود به زود دلم واست تنگ میشه!   لب‌های محمد به دو طرف کش آمد.   گوشی را طوری محکم در دست فشرد که انگار جسمِ کوچکِ ملوریت…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 38 4 (4)

2 دیدگاه
    امیر ناجور پاپیچش شده بود. گویی تا زمانی که از زیر زبانش حرف نمی‌کشید ارام نمیشد.   از روی کاناپه بلند شده و بشاش به سمت محمد رفت و خیره به ابروهای جمع شده اش گفت:   – جون داداش بگو دیگه !   ابروهای رسام بیشتر از…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 37 4 (4)

5 دیدگاه
    تنها شنیدنِ صدایش کافی بود تا به هویتش پی ببرد. دستش دور فرمان محکم تر شد و اهسته لب زد:   – بفرمایید؟   دخترک با مکث لب زد:   – شناختین؟   گلویش را صاف کرد و دستی به پیشانی کشیده و سعی کرد خودش را نبازد…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 36 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    ملورین اما بی توجه به حرف های مینو و محمد مشغول لقمه گرفتن برای مینو بود.   به ارامی لقمه‌ای کوچک در دهانش گذاشت و گفت:   – بخور صبحونتو عزیزم عمو محمد باید بره کار داره.   مینو دست کوچکش را تند تند به نشانه‌ی خداحافظی تکان…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 35 4 (5)

1 دیدگاه
    با صدای تقه های ارامی که به در کوبیده میشد جفتشان از خواب پریدند.   ملورین هول شده نیم خیز شد و با صدایی که از خواب الودگی گرفته بود گفت:   – بله؟   صدای مینو از آنطرف بلند شد:   – ابجی ملو من گشنم! بیام…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 34 3.8 (5)

4 دیدگاه
    سر بالا گرفت و چشمش به ست لباس زیر مشکی رنگی که پشت سر فروشنده بود افتاد.   مدلش به طرز زیبایی بود و همین که چشمش به ان افتاد لبخند به لبش امد   فروشنده رد نگاهش را دنبال کرد و با چاپلوسی گفت:   – بزنم…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 33 4.3 (4)

2 دیدگاه
    از حرف های محمد که بی هیچ شرمی بیان میکرد خجالت زده سر پایین گرفت.   نفس عمیقی کشید و اهسته گفت:   – نگین این حرفا رو تو روخدا!   محمد اما بی توجه به ملورین دستش را رها کرده و گفت:   – بمون تا من…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 32 3.8 (5)

بدون دیدگاه
    مینو دست در دست محمد وارد فروشگاه اسباب بازی مد نظرش شد.   تنوع عروسک‌ها به قدری زیاد بود که مینو هر چیز جدیدی را که میدید سریع بر میداشت.   ملورین خجالت زده به محمد نزدیک شد و به ارامی کنار گوشش زمزمه کرد:   – اقا…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 31 3.2 (5)

3 دیدگاه
    محمد بدون آنکه به ملورین حرفی بزند هزینه‌ی بیمارستان را پرداخت کرد.   به اتاق مینو برگشت و رو به ملورین گفت:   – حاضرش کن که بریم   ملورین شرمزده سر پایین گرفت و همانطور که با انگشت‌هایش بازی میکرد گفت:   – میشه شما کمکش کنین…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 30 2.7 (3)

بدون دیدگاه
    کلافه از صدای بغض دار ملورین به ارامی دستش را روی شانه‌اش گذاشته و گفت:   – تقصیر تو نیست ملو، الان با مقصر شناختن خودت مطمئن باش چیزی درست نمیشه!   بی اختیار سرش را خم کرده و روی شانه‌ی محمد گذاشته و خیره به اسمان میگوید:…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 29 3.3 (4)

3 دیدگاه
    همین که وارد اتاق شد چشمش به مینو که روی تخت دراز کشیده بود افتاد.   جسم کوچکش برای آنکه آن همه لوله را تحمل کند زیادی ضعیف شده بود.   اشک به چشم‌هایش نیش زد و پاورچین پاورچین به سمت تختش روانه شد.   کنار تخت که…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 28 4.7 (3)

5 دیدگاه
    سعی میکرد با این حرف‌ها به خودش دلداری دهد و محمد برای تسکین خاطرش لبخندی زد و گفت:   – خیله خب بیا زودتر ببریمش بیمارستان.   از جلوی در کنار رفته و اجازه داد اول محمد حرکت کند و سپس خودش به دنبالش روانه شد.   درب…
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 27 5 (2)

4 دیدگاه
    از محبتش قند در دلش اب شد. خوب بود که یک نفر مانند محمد، حواسش به ریز و درشتش بود.   لبخند به لب سر به سینه‌اش تکیه زد و با چشم‌هایی بسته عطرِ پیراهنش را به مشام کشید.   دست‌های محمد دور کمرش را در بر گرفت…