رمان ملورین پارت 36

3.7
(3)

 

 

ملورین اما بی توجه به حرف های مینو و محمد مشغول لقمه گرفتن برای مینو بود.

 

به ارامی لقمه‌ای کوچک در دهانش گذاشت و گفت:

 

– بخور صبحونتو عزیزم عمو محمد باید بره کار داره.

 

مینو دست کوچکش را تند تند به نشانه‌ی خداحافظی تکان داد و گفت:

 

– خداحافظی عمو محمد.

 

به ابروهای در هم فرو رفته‌ی ملورین نگاه کرد و همانطور که نزدیکشان میشد گفت:

 

– نمیرم عمو جون، وقت زیاده واسه کار کردن فعلا باید دخترمو خوشحال کنم!

 

منظور محمد روی ملورین بود و با این حال میتو با معصویمت گفت:

 

– عمو مگه شما زن داری که دختر داشته باشی؟

 

محمد با شیطنت کنار ملورین نشست و ریز خندید و به ارامی لب زد:

 

– اره عمو جون یه دختر تخس و ناز نازی دارم که دلم میخواد لپاشو گاز بگیرم فقط!

 

گونه های ملورین رنگ گرفت و زیر لب نالید:

 

– زشته محمد.

 

دستش را از زیر میز روی ران پای ملورین حرکت داد و به ارامی زمزمه کرد:

 

– قربون شرم و حیات بره محمد!

 

 

 

صبحانه‌ی تدارک دیده شده را کنار سرخ و سفید شدن ملورین و شیطنت های گاه و بیگاه محمد خوردند..

 

مینو بالافاصله از روی صندلی بلند شده و به سمت حیاط دوید و ملورین معترضانه گفت:

 

– جلوی بچه چرا اینقدر منو انگولک میکنی؟

 

شیطنت در چشم‌های محمد تاخت و لب زد:

 

– جون! انگولک دوست نداری؟

 

گونه های ملورین سرخ شده و گفت:

 

– خیلی بی ادبی! تو مگه نمیخوای بری سر کار چرا پس اینجا نشستی ور دل من!

 

انگشت محمد لب پایینش را به ارامی لمس کرده و خیره به لب هایش زمزمه کرد:

 

– ور دل تو نباشم کجا باشم جوجه‌م؟ هوم؟

 

ملورین لب چیده و اهسته گفت:

 

– هیچ جا! فقط پیش من!

 

دست محمد دور شانه های کوچکش حلقه شده و روی سرش را به ارامی بوسید.

 

عطر موهایش را عمیق به ریه هایش کشید و لابه لای موهایش زمزمه کرد:

 

– خیلی خاطرت واسم عزیزه ها!

 

لبخندی لب های کوچک دخترک نشست و بوسه ‌ای کوتاه روی تخت سینه‌ی محمد کاشت:

 

– برو به کارت برس ولی!

 

از ملورین جدا شد و همانطور که با دست عرق روی پیشانی‌اش را پاک میکرد گفت:

 

– شب بیام پیشت؟

 

 

 

با اینکه از خدایش بود که محمد پیش او و مینو باشد اما با این حال لب زد:

 

– نه برو خونتون!

 

نمیخواست بار دیگر اتفاق دیشب تکرار شود.

 

با اینکه لذتی وصف ناپذیر در رگ هایش جاری شده بود، با این حال نمی‌خواست که بار دیگر به گناه بیفتد!

 

می‌خواست حرمت هایی که میانشان است، تا زمان محرم شدنشان باقی بماند.

 

محمد که انگار منظورش را متوجه شده بود سری به نشانه‌ی تایید تکان داد و گفت:

 

– باشه بهت زنگ میزنم پس

 

اینبار مخالفت نکرد.

مطمئن نبود که امشب را بدون صدای محمد بتواند بخوابد!

 

در همین زمان کوتاه، بدجور به این مرد عادت کرده بود!

به مهربانی هایش…

به لبخند هایش…

به شیطنت های گاه و بیگاهی که دل از دلش می‌برد!

 

محمد بعد از خداحافظی از مینو و ملورین از خانه خارج شده و سوار ماشینش شد.

 

به محض نشستن و خارج شدن ماشین از کوچه تلفن همراهش زنگ خورد.

 

با فکر اینکه شخص پشت خط عروسک دوست داشتنی‌اش است، تماس را متصل کرده و با تک خنده ای جذاب گفت:

 

– ای بابا طاقت دوریمو نداری که اینقدر زود به زود سراغمو میگیری؟

 

فرد پشت خط چند ثانیه مکث کرد و سپس صدایی اشنا در گوشش پیچید:

 

– اقا محمد؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x