رمان هامین پارت 123
9 دیدگاه
_ اگه خوبی پس اینجا و توی این وضع چیکار میکنی؟ _ مامان… دستمو اروم فشار داد. _ باشه باشه خودتو خسته نکن صبرکن دکترو صدا کنم. فرصتی برای حرف زدن بهم نداد و از اتاق بیرون رفت. به اتاق و مبل خالی نگاه کردم… هیچ خبری از اونی…