رمان نگار

رمان نگار پارت 13 0 (0)

1 دیدگاه
  + چی داری میگی؟ مگه به همین سادگیه؟ … بذار خیالتو راحت کنم ، این کار به هیچ عنوان انجام شدنی نیست ، منم اصلا اجازه نمیدم تو این ریسکو بکنی … آخه مهراد یه ذره منو درک کن… اون موبایل پر از رد توعه، همینکه قفلش باز شه…
رمان حورا

رمان حورا پارت 69 5 (2)

24 دیدگاه
        ابروهای وحید بالا پرید، از لحن شوخ و در عین حال خجالتی کیمیا گوشه‌ی لب‌هایش بالا رفت، پس این دختر جز سر در گریبان فرو بردن شوخی هم بلد بود:   _ خب پس پرسیدم نگی پسره چه پرروعه؟   چشمان کیمیا درشت شد و متعجب…
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 16 3 (2)

بدون دیدگاه
    پسرک مثل شیر برنجِ وا رفته نگاهم کرد … که پیشخدمت میانسال بلاخره مداخله کرد و چیزی گفت :   – دخترم ، لطفا … لطفا ! … به شما نمیاد اینقدر بی رحم باشی !   از پشت سر دوستانم و عماد شاهید دور زد و خودش…
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 36 3.5 (2)

4 دیدگاه
        _ بیا، اینو قرقره کن، اون بوی گند دهنت بپره!   به سمتم آمد و لیوان را از دستم گرفت، بو کرد.   _ وایی! آب شنگولیه؟ من نخوردم تاحالا!   _ ندادم بخوری، قرقره کن.   لیوان را بالا رفت و به‌جای قرقره قورت داد.…
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۲۴ 3.5 (2)

15 دیدگاه
      باورم نمیشه بارمانی که اینهمه به ظاهر و تمیزی و مرتبیش اهمیت میده حالا نزدیک به چهار ساعته که در حال جمع آوری و تمیز کردن کابینتای آشپزخونش باشم….       بلند میشم و با یه نفس عمیق خودمو پرت میکنم رو صندلی…..     خدای…
InShot 20230529 185656970

رمان نغمه دل پارت 41 4.4 (5)

26 دیدگاه
    پول ماشینو حساب کردم و وارد کافه شدم که دیدم رضا اولین میز نشسته نشستم سر میز و بعد اومدن گارسون سر حرفو باز کرد _راستش میخاستم یه سوال ازت بپرسم _بگو _کسی تو زندگیته؟ یا قراره وارد زندگیت بشه؟ وقتی اینو گفت فهمیدم تعقیبم کرده _شما منو…
IMG 20230615 020820 730

رمان جرئت و شهامت پارت ۴ 1 (1)

2 دیدگاه
    مادر چشمانش درخشید. و لبخند در دهانش خجسته شد.   _خب ،باید حامدم بدونه.که قراره ترنم دخترم ازدواج کنه.   زن دایی شروع کرد به صحبت کردن.   _آره دیگه نظر پدرش هم مهم هست. دیگه تابان جان،شما لطف کن به آقا حامد اطلاع بده.شاید راضی نباشه  …
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 42 4.4 (16)

19 دیدگاه
#پارت_42 •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•   نفس‌های عمیقش روی مو‌هایم می‌نشست و سنگینی نگاهش داشت معذبم می‌کرد!   لبم را تر کردم و به آرامی گفتم: اگه کارت تموم شده برو بیرون لباسم رو عوض کنم.   سیبک گلویش تکانی خورد و قدمی به عقب برداشت.   نگاهش را دزدید و جواب داد:…
رمان آتش شیطان

رمان آتش شیطان پارت 3 3.5 (2)

11 دیدگاه
『آتـش‌شیطــٰان!』 ༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄ #پارت_3   با صدای پیامک گوشیم، ترسیده تکونی خوردم و نگاهم رو به سمتش چرخوندم.   با برداشتن و خوندن پیامی که برام اومده بود، از شدت شوک حتی راه اشک هامم بند اومد!   ” ساعت خواب خانوم وکیل! خوب خوابیدی؟؟ ”   همونطور وحشت زده، گوشی…
رمان هامین

رمان هامین پارت 42 5 (1)

2 دیدگاه
      نگاهمو به هامینی که رنگ‌پریده‌تر از همیشه بود دوختم.   چشم‌هاشو محکم روی هم فشار داده بود و از این فاصله‌ی نزدیک می‌تونستم چند دونه عرق ریز روی پیشونیشو ببینم.   چشم‌هاشو باز کرد و چشم تو چشم شدیم.   بعداز صحبت عمه فخری توجه افراد اطرافمون…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 218 5 (2)

3 دیدگاه
        دو ساعت از آموزش دادن های یزدان گذشته بود و یزدان آنقدر در آن دوساعت ، پی در پی از او کار کشیده بود که گندم حس می کرد دیگر حتی ذره ای جان در تن خسته اش باقی نمانده است …………… مانده بود یزدان این…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۶ ۱۱۰۶۰۷۴۴۳

دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و …
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 352 4 (4)

5 دیدگاه
        – مگه قبلاً کی هم و دیده بودیم و چی بینمون گذشته بود که انقدر دیدتون به من منفیه؟ من.. من هم از طریق دوستم.. هم خودم یادم افتاد که شما.. وقتی اون سالی که ما رفتیم دانشگاه ترم آخر بودید.. ولی هر چی فکر می…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 262 5 (2)

6 دیدگاه
    نیمچه لبخندی زدم و نیم نگاهی به چهره ی جاوید کردم، نفس عمیقی کشیدم که صدای جاوید این بار توجهم و جلب کرد _من چه دِینی به فرزان دارم!؟   با گفتن این جمله متعجب بهش خیره شدم فکر میکردم فراموش کرده این بحث و اما انگار هنوز…