پول ماشینو حساب کردم و وارد کافه شدم که دیدم رضا اولین میز نشسته
نشستم سر میز و بعد اومدن گارسون سر حرفو باز کرد
_راستش میخاستم یه سوال ازت بپرسم
_بگو
_کسی تو زندگیته؟ یا قراره وارد زندگیت بشه؟
وقتی اینو گفت فهمیدم تعقیبم کرده
_شما منو تعقیبم کردی؟
دستپاچه شد
_نه…. نه….
_چرا تعقیبم کردی، اگر تعقیبم نکرده بودین این سوال تهمتی رو بهم نمیزدی
عصبی بودم و تپش قلب گرفتم وقتی حالمو دید سریع برام اب ریخت و داد دستم
یکم از اب خوردم ارومتر شدم
_مائده خواهش میکنم اروم باش به خودت فکر نمیکنی به اون دوتا بچه فکر کن
اروم اروم قلبمو ماساژ میدادم که گفت:
_علی دنبالته بیخیالتم نمیشه، امروز نتونست طاقت بیاره میخاست بیاد باهات صحبت کنه که دید از در خونه اومدی بیرون رفتی تو ماشین یه مرد غریبه که برات گلم اورده بود
طبیعی بود فکرای بد به سرش هجوم بیاره
اگر این سوالات رو ازت پرسیدم برای این بود بدونم با خودم چند چندم و بتونم جلو امیدوار شدن علیو بگیرم، تو ام حق زندگی داری و قرار نیست تا ابد سر و سامون نگیری
_امیدوار؟! 6 ماه تموم من به امید اومدنش، به امید اینکه من یادش اومدن چشمان به در خشک شد، قلبم از حرکت افتاد ولی نیومد، حالا اون اول کاری میخاد بدونه راهی هست برای خراب کردن زندگیم که رو گسله یا نه؟
میخاست حرفی بزنه که جلوشو گرفتم
_درسته بابد تکلیفش مشخص شه، اون اقا قرار بود بیاد خاستگاریم امروزم ناخواسته مجبور شدن سوار ماشینش بشم و نمیدونه که من شوهرم زنده س، چون به همه گفتم شوهر فوت کرده چون نمیتونستم بگم مت از شوهر صیغه ایم که روزی قرار بود عقد کنیم حامله م ولی الان الان دیگه هیچ نسبتی با پدر بچهام ندارم
_پدر بچهات نمیدونست تا الان زن و بچه ای داره
اشکای سرازیر شدمو پس زدم و گفتم:
_اره نمیدوست چون نخواست که بفهمه، چون وقتی خواستم بهش بفهمونم با یه سیلی منو از خونه ش انداخت بیرون
قلبم دیگه توان نداشت، تیر میکشید زخم عمیقی که علی روی قلبم گذاشته بوذ
اروم قفسه سینمو ماساژ میدادن و قرص زیر زبونیمو خوردم تا باز کارم به بیمارستان نکشه
_پاشو برسونمت
سری تکون دادم و بلند شدم
رضا پولو گذاشت رو میز و رفتیم
توی مسیر هیچ حرفی نزدیم، وقتی رسیدیم قبل پیاده شدن بهش گفتم
_من قرار نیست با کسی که پدر واقعی بچهام نیست ازدواج کنم
درو بستم و رفتم
منه احمق حتی دلم نمیومد علی بخاطر یه سوتفاهم قلبش بشنکه در صورتی که خودش مقصر تمام این اتفاقاته
بچها خیلی شرمندم بابت پارتگذاریم
من راستیتش دیگه نمیخاستم رمان بنویسم ینی به کل گذاشتم کنار نوشتن رو ولی بعد خوندن کامنتاتون مخصوصا خانم علوی انقد دلگرمی گرفتم که بازم شروع کردم به نوشتن
از این به بعد یک روز در میون یه پارت خیلی طولانی میدم بهتون
خیلی دوستون دارم❤️🩹
خیلی خوشحالم که ناامیدی بهت پیروز نشد😍
رمانت خیلی عالی عزیزم
قوی باش و ادامه بده💖💖
میسیییی🤧❤️🩹❤️🩹
خیلی خوشحالم که برگشتی.
پر قدرت ادامه بده..و حرف هیچ کس نباید برات مهم نباشه😊
چشم😚❤️🩹
ممنون ادا جونم مثل همیشه عالی
عزيزم ب حرف مردم توجه نکن بزار واسه خوشون بگن اگه خیلی بلدن خودشون رمان بنویسن
خوشحالم ک برگشتی مر قدرت تر از همیشه ادامه بده
چشمم😚❤
ارامشی تفلدت مبارک عشقم ایشالا به همه ارزوهای قشنگت برسی قشنگم❤️🩹❤️🩹
مرسی ادایی جونم عشق دلم ممنونم 🥰😘
ایشالا
چرا نمیای چت روم ادا
بیام اونجا همه رو سرم میریزن😂
من الان خودم میزنمت چرا تو نبودی آخه بیا چت روم دلمون برات شوده
یا خدا😂😂😂
بابا نمیتونم بخدا وقت ندارم🙄😂
شوهر داری سخته بخدا🥺😂
کیفیت شوهر کردییییی😱😱
نمیخام منو خاله کنی😈😂
وایی توروخدا ارامش نگو😐😂
نشسته همرو خونده رلم می بینه ابروم رفت دختر😐😂😂😂🔪
ععع رل داری 🤨
چ خوب اهایییی رل ادا بیا ادا میخاد منو خاله کنه بیا بخون😂😂😂
ادا تو چند سالت بود
بلی
عه😐😂😂
پونزده عشقم
آفرین عزیزم برای خواسته های قلبت ارزش قائل باش همینجورپرقدرت ادامه بده
چشم
میسیی😚❤
ممنون که روی منو زمین ننداختی.
مشتاق خوندن ادامه اثرت هستم.
هرگز کوتاه نیا، تو هیچ کاری! اگه دوست داری کاری رو انجام بدی، براش وقت و انگیزه بذار و انجامش بده. مطمئنم موفق میشی
مرسی
چشم حتما❤❤❤
دمت گرم ادامه بده❤️
بوس😚❤
خوش برگشتی
تشکر خانم ندارم😂❤
سلام عزیزم چرا مثل قبل هر روز نمیزاری
یکم کارام گره خورده برای اینکه درست بزارم مجبور شدم یک روز درمیون کنم
شرمنده😕❤
ممنون بابت خوندن رمانم و کامنت گذاشتنتون😚❤
انشالله که خیره عزیزم قلمت خیلی خوبه من هر روز چند پار چک میکنم پارت جدید بیاد بخونم
واییی گلبممم بوخودا اکلیلی شد🥺🤧❤️🩹
میسی❤️🩹❤