رمان حورا پارت 23
خودم را به قباد چسباندم و سر روی بازویش گذاشتم. هق هق هایم بلندتر شد و قباد دستهای حمایت گرش را دور تنم پیچید. _ چیکارش دارین مامان؟ به اندازه ی کافی بهش زخم زبون نزدین؟ حالا نوبت تن و بدنشه که بیفتین به جونش؟ یه کار کنین تا بالاخره منو از این خونه فراری بدین.