رمان ملورین پارت 36
ملورین اما بی توجه به حرف های مینو و محمد مشغول لقمه گرفتن برای مینو بود. به ارامی لقمهای کوچک در دهانش گذاشت و گفت: – بخور صبحونتو عزیزم عمو محمد باید بره کار داره. مینو دست کوچکش را تند تند به نشانهی خداحافظی تکان داد و گفت: – خداحافظی عمو محمد. به