رمان ملورین پارت 26

4
(4)

 

 

تک خنده‌ای از روی استیصال لب‌هایش را پوشش داد و به ارامی زمزمه کرد:

 

– دیشب مهمونی دعوت بودم…

 

حرفش را به اتمام نرسانده بود که ملورین متوجه‌ی منظورش شد!

 

محمدی که به قول خودش بی قید و بند بود، دیشب هم میان آغوشِ باز زنی دیگر سازش را کوک کرده بود.

 

با دلخوری و لب‌هایی جمع شده، تنش را تکانی داد و به ارامی زمزمه کرد:

 

– بذارم پایین!

 

محمد اما بدون توجه به حرف دخترک، تنش را محکم تر به دیوار کوباند و فاصله‌ی میانشان را به قدری کم کرد که سینه‌های برجسته‌ی ملورین به تخت سینه‌اش چسبیده بود.

 

دندان رو هم فشرد و برای کم کردن حسادتِ دخترکِ ناز پرورده‌اش گفت:

 

– باهاش نخوابیدم جوجم که لباتو اینطوری واسم بر میچینی!

 

دلخور موهای خوش حالت محمد را در پنجه‌هدی کوچکش گرفت و کمی آن‌ها را کشید و با معصومیتی کودکانه گفت:

 

– ولی پیشش روی یه تخت خوابیدی!

 

پر از طمع از رفتارِ ملورین، دندان‌هایش را روی برآمدگی سینه‌اش فشرد و گازی محکم از بالای سینه‌اش گرفت:

 

– آخ!

 

جای گاز گرفتگی‌اش را بوسه باران کرد و سپس کنار گوشش پر از حرص گفت:

 

– به موت قسم حتی دستمم بهش نخورد دردونه!

 

 

 

اینگونه که سر و صورتش را بوسه باران می‌کرد و قسم می‌خورد نمی‌توانست حرفش را باور نکند.

 

با این حال هنوز کمی دلخوری در لحن حرف‌ زدنش باقی مانده بود زمانی که گفت:

 

– دیگه…دیگه مهمونی نمیری؟ دیگه پیش دخترِ دیگه‌ای نمیخوابی؟ حتی…حتی…

 

ادامه‌ی جمله‌اش با بوسه‌ای که محمد روی غنچه‌ی لب‌هایش کاشت به اتمام رسید، خمار از لب‌هایش دل کند و زمزمه کرد:

 

– دیگه فقط تو! همش تو! مِن بعد فقط تویی دردونه! قربون حسودی کردنت بشم!

 

حرفش را زد و اینبار شانه‌ی عریانش را بوسه زد و دوباره ادامه داد:

 

– دلم میخواد همینطوری تو بغلم نگهت دارم، دلم میخواد وقتی لباتو اینطوری واسم پیچ میدی تا جون داری ببوسمت، دلم می‌خواد این تن و بدن سفیدتو مارک دار کنم، آخ ملو…آخ از دست تو دختر!

 

نخودی خندید و کمی تنش را از دیوارِ سرد فاصله داد و سپس گفت:

 

– میذاریم پایین؟ دستات درد میگیره.

 

تنش را از دیوار فاصله داد و گفت:

 

– یه نَمه بچه تو بغلم گرفتم اونوقت نگرانی دستم درد بگیره؟ مگه تو وزنیم داری؟ باید از این به بعد خودم لقمه بذارم دهنت که یه خورده پر و بال بگیری، گفته باشم من زن لاغر مردنی دوست ندارما!

 

ملورین بی حواس به اندام کوچکش نگاهی انداخت و خجالت زده گفت:

 

– یعنی منو دوست نداری؟!

 

 

 

تن کوچکش را روی زمین گذاشته و با لب‌هایی که سعی داشت به لبخند کِش نیاید گفت:

 

– یه چرخ بزن ببینمت!

 

ملورین گیج و متعجب دور خودش چرخی زد.

اندام زیبایش در تاپ دو بنده‌ی مشکی رنگ و شلوار خوش دوختش دیدنی بود.

 

سینه‌های گرد و تو پر، کمری باریک و باسنی گرد و پاهایی ظریف و کشیده! مگر میشد این زن با این ظرافت را دوست نداشت؟

 

نگاه خمارش را به سختی بالا کشاند و به ملورینِ متعجب نگاهی انداخت و گفت:

 

– بیا نزدیک تر.

 

انتهای موهایش را در دست گرفت و آهسته نزدیکش ایستاد و دوباره گفت:

 

– چاق بشم یعنی؟ یا…یا نکنه…نکنه چون ریزم…

 

حرفش را ادامه نداد و محمد متوجه‌ی منظورش شد، حرصی از شوری که در دلش افتاده بود گفت:

 

– یکی از خوبیای ریز بودنت میدونی چیه دردونه؟

 

سری به دو طرف تکان داد و محمد ادامه داد:

 

– خوبیش اینه که وقتی دعوامون شد میتونم بلندت کنم بذارمت رو طاقچه، بعد از اون بالا جیغ جیغ کنی و نیارمت پایین! چرا اینقدر جوجه‌ای تو؟

 

بعد دستش را روی کمر ظریفش سراند و بوسه‌ای میان دو ابرویش نشاند:

 

– بعدشم شما همینطوری که هستی خوبه، تو دل برو و خوردنی فقط باید یه خورد و خوراکت برسی که خدایی نکرده ضعیف نشی، همین الانشم پای چشمات داره گود میره خوشگل خانمم! باید خودم مراقب دردونم باشم دیگه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هفتا
هفتا
1 سال قبل

از بی ناموسی ممد
چطوری راحت میگذره
فقط تو فکره چیزه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط هفتا
Asal
Asal
پاسخ به  هفتا
1 سال قبل

واقعا نمیفهمم تو دو دیقه شدن لیلی مجنون😑😑

بی نام
بی نام
1 سال قبل

اوووقققق. چه دل وقلوه الکی.. دردونه. اووقققق

Tamana
Tamana
1 سال قبل

آره حالا هی قربونش برو دو روز بعد یه جورییی میزنین ب تیم و تاپ هم ک نگوووو😑تجربه ی خوندن رمان های زیاد اینو بهم میگه🥴😂

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

عه تمنااااا😃

Tamana
Tamana
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
1 سال قبل

سپیدههههه😍🖐🏻🖐🏻

Yas
Yas
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

چطولی کچل 😂 😂 😂 😂
چرا اینقدر کم پیداییییییییییییییی

Tamana
Tamana
پاسخ به  Yas
1 سال قبل

کچل نیسمم ک ببین این همه مو داررمم😂
چیکارکنم یاسیی درس دارمم🥺🚶‍♀️💔

Yas
Yas
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

ببینم چیگده مو دالی؟
اللهی بگردم🥺
موفق باشی دورت بگردم❤

Tamana
Tamana
پاسخ به  Yas
1 سال قبل

ایناهاش💇‍♀️💇‍♀️
خدانکنه گلم
ان شاءالله 😘

مهی
مهی
1 سال قبل

اره بخدا دلارای پیرمون کرد گل بگیرن تو سر نویسنده

Yas
Yas
1 سال قبل

هعی خداکنه حداقل اینا دیگه باهم خوب باشن یکدفعه مثل دلارای جنی نشن🥺💔

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x