رمان آوای نیاز تو پارت 126امروز در 9:00 am1 دیدگاه نمیدونم این حس شیطنت و خوشحالیم بابت این که یه جورایی مچش و گرفتم از کجا اومد بود تو صورتش جلو تر رفتم و لبخندی زدم و ابروهام…
رمان آوای نیاز تو پارت 125دیروز در 8:58 am7 دیدگاه چشمام گرد شد از حضورش و قبل این که چشمش بهم بیفته سریع خم شدم و قندون سه تیکه شدرو برداشتم وَ مثل هر دفعه تیکه هارو گذاشتم…
رمان آوای نیاز تو پارت 12410 بهمن در 8:58 am2 دیدگاه نفس عمیقی کشیدم و در آخرم هیچی ارسال نکردم. اشکامو پس زدم و سرمو به چپ و راست تکون دادم گوشی و انداختم کنار و پاشدم از آینه…
رمان آوای نیاز تو پارت 1239 بهمن در 9:00 am2 دیدگاه نیسخندی زد و ادامه داد _شامت و بخور دستام و از فرط حرص مشت کرده شد نمیدونم از همه بیشتر چرا این آرامش تو نگاهش عصبیم میکرد؛ خونسردی…
رمان آوای نیاز تو پارت 1228 بهمن در 9:00 am3 دیدگاه ××× آوا* در خروجی و باز کردم که هوای خنک به همراه نسیمی تو صورتم خورد، سمت میز گردی رفتم که زیر درخت قدیمی چنار بود و…
رمان آوای نیاز تو پارت 1217 بهمن در 9:00 am1 دیدگاه ××× در ماشین باز شد و بوی عطر اوِنتوسش پیچید تو ماشین… نگاهم و بهش دادم که لبخندی زد و گفت: _فکر نمیکردم بیای! …
رمان آوای نیاز تو پارت 1206 بهمن در 9:00 am5 دیدگاه نمیدونمی زیر لب گفتم و ادامه دادم _میدونستی پدر ژیلام میاد؟ _آره خب نگاه کلافه ای به اطراف کردم و تو دو راهی رفتن نرفتن مونده…
رمان آوای نیاز تو پارت 1195 بهمن در 9:00 am4 دیدگاه آیدین دستاش به حالت تسلیم بالا برد _داداش ما داریم حرف میزنیم چرا یهو جدی میشی میزنی جاده خاکی… باشه همونی که تو میگی ولی باید یاد…
رمان آوای نیاز تو پارت 1184 بهمن در 9:00 am2 دیدگاه ××× فرزان* تماس و قطع کرد وگوشی و پایین آورد تو صورتم خیره شده و گفت: _جریان یادگیری زبان آوا خانوم و چی بگم بهش آقا؟! …
رمان آوای نیاز تو پارت 1173 بهمن در 9:00 am3 دیدگاه ××× جاوید آقا بزرگ امضا رو که زد نفس عمیقی کشیدم و صدای وکیلش باعث شد نگاهم و بهش بدم _مبارک آقای آریانمهر سری…
رمان آوای نیاز تو پارت 1162 بهمن در 9:34 am1 دیدگاه ××× _میسوزه بابا زهرا _خانوم چیکار کنم یکم تحمل کنین ضدعفونیش کنم نگاهی به زخمم کردم و آه از نهادم بلند شد چقدر بد شده…
رمان آوای نیاز تو پارت 1151 بهمن در 9:00 amبدون دیدگاه سمت در خروجی رفتم که یهو جلوم سودابه سبز شد یکی از خدمه ای که از وقتی اومده بود اصلا گوش نمیداد به حرفام و باعث بی نظمیم…
رمان آوای نیاز تو پارت 11430 دی در 9:00 am1 دیدگاه فقط خیره نگاهش کردم که اومد جلو ادامه داد _خیله خب باشه میدونستم به خاطر این که از شر ژیلام خلاص شی میای ولی گفتم به خاطر وجود…
رمان آوای نیاز تو پارت 11329 دی در 9:00 am3 دیدگاه ساکت نگاهش کردم و از جدیت کلامش که تو خونسردی بیانش میکرد تعجب کردم ادامه داد: _از امروز این ساعت بیدار میشی! سر میز با من صبحونه میخوری…
رمان آوای نیاز تو پارت 11228 دی در 9:00 am4 دیدگاه ××× آوا با تکون خوردنای کتفم چشمام و به زور باز کردم و نگاهم تو نگاه خانمی خورد! خانمی تقریبا میان سال و تپل که برام…