رمان آوای نیاز تو پارت آخر5 ماه پیش49 دیدگاه فقط احساس میکردم يه چيز داره چنگ میزنه تو گلوم! چند قدم برداشتم و رفتم داخل ولی واقعا پاهام ياری نمیکرد جلو تر برم! در آخر خود پرستاره…
رمان آوای نیاز تو پارت 2675 ماه پیش23 دیدگاه نيشخندی زدم و ليوانم و رو ميز گذاشتم و گفتم: _کوتاه بيايم يا کوتاه بيام!؟ ديگه چقدر کوتاه بيام!؟ از دلخوريام گذشتم ولی اون دست پيش گرفته پس…
رمان آوای نیاز تو پارت 2665 ماه پیش21 دیدگاه _نميدونم چه قانونيه اما آدما اين طورين که با يه عده يا يک نفر خوشحال ترن، راحت ترن ولی هميشه دوست دارن و ميخوان که برن سمت کسايی…
رمان آوای نیاز تو پارت 2655 ماه پیش15 دیدگاه قلپ ديگه ای از آب ليمو نمک ترشم خوردم و خواستم برم تو اتاقم که صدای جاويد باعث شد نگاهم و به ته سالن پذيرايی بدم _بيا اين…
رمان آوای نیاز تو پارت 2645 ماه پیش23 دیدگاه _چه قيمتی مد نظرتونه!؟ _ما فقط بيست درصد تخفيف خواستيم چون ثبت سفارشامون زياد اما آقای اريانمهر مرغشون يه پا داره سری تکون دادم و نگاهم و…
رمان آوای نیاز تو پارت 2635 ماه پیش7 دیدگاه خنده عصبی کردم و گوشزد گرانه روی فامیلی جاوید تاکید کردم و سوالی گفتم: _منظورتون آقای آریانمهر دیگه؟ اخم کمرنگی کرد _بله _حتما اشتباهی شده چون…
رمان آوای نیاز تو پارت 2625 ماه پیش6 دیدگاه نیمچه لبخندی زدم و نیم نگاهی به چهره ی جاوید کردم، نفس عمیقی کشیدم که صدای جاوید این بار توجهم و جلب کرد _من چه دِینی به فرزان…
رمان آوای نیاز تو پارت 2615 ماه پیش12 دیدگاه هنوز حرفش و کامل نزده بود که تو یه تصمیم آتی یه قدم بلند سمتش برداشتم و محکم چسبوندمش به خودم ساکت و ترسیده نگاهم میکرد اما…
رمان آوای نیاز تو پارت 2605 ماه پیش11 دیدگاه دستی رو چشمام کشیدم، خواستم برم اما نگاهم به صفحه روشن گوشی تو دستش خورد! صفحه ی گوشیش روشن بود و این یعنی آوا تازه از سر خستگی…
رمان آوای نیاز تو پارت 2595 ماه پیش4 دیدگاه با یاد اون شب نحس مهمونی که از عصبانیت یه غلطی کردم و از شانس گندم آیدینم شاهدش شد اخمی کردم _اگه منظورت رابطه اون شبم با ژیلاس…
رمان آوای نیاز تو پارت 2585 ماه پیش7 دیدگاه ××× جاوید* کلافه دستی لای موهام کشیدم و به ساعت نگاهی کردم… دو سه ساعتی میشد از آزمایشگاه اومده بودیم اما صدای گریه از اتاقش قطع نمیشد…
رمان آوای نیاز تو پارت 2555 ماه پیش6 دیدگاه فکش منقبض شد که حرصی ادامه دادم _میدونی! نباید به حرف فرزان گوش میدادم اون گفت بیام بهت حقیقت و بگم اون گفت تو پدر این بچه ای…
رمان آوای نیاز تو پارت 2546 ماه پیش12 دیدگاه × رو تختم نشسته بودم و پوست لبم و میکندم و اصلا دوست نداشتم اون آزمایش لعنتی و بدم! بدجور ترس تو دلم مینداخت و از طرفی فکر…
رمان آوای نیاز تو پارت 2536 ماه پیش17 دیدگاه نگاه ناباور بغض دارم رو صورتش بود و سری به چپ و راست تکون دادم که نگاهش و ازم گرفت و از صندلی میز ناهار خوری بلند شد…
رمان آوای نیاز تو پارت 2526 ماه پیش3 دیدگاه × صدای قلبش که به گوشم میرسید دوست داشتم گریه کنم از فرط خوشحالی که بچم سالمه! نگاهم به دکتر بود که روبه ما گفت: _اگه پسر شه…