رمان آوای نیاز تو پارت 263

5
(2)

 

 

خنده عصبی کردم و گوشزد گرانه روی فامیلی جاوید تاکید کردم و سوالی گفتم:

_منظورتون آقای آریانمهر دیگه؟

 

اخم کمرنگی کرد

_بله

 

_حتما اشتباهی شده چون این جا دفتر کار منه!؟

 

ابروشو این بار داد بالا

_جاوید یعنی آقای آریانمهر این طوری به من نگفتن

 

دستام مشت شد و احساس حسادت تو کل وجودم زبونه کشید… سری به تایید تکون دادم و لبخندی به زور زدم

_عیب نداره درستش می‌کنم!

 

با پایان جملم در دفترم و بستم و عصبی و پر حرص سمت اتاق کنفرانس قدم برداشتم و زیر لب غریدم

_دفتر کار من و میدی به یکی دیگه اونم اون دختره که هیچی نشده پسرخاله شده باهات!؟

 

اخمام پیچید توهم و روبه روی در اتاق کنفرانس ایستادم و صداهای جاوید و چند تا صدای ناآشنا که چک و چونه میزدن سر قیمت به گوشم رسید! می‌دونستم عصبی میشه از ورود ناگهانیم اونم وسط معاملش اما بیخیال این حرفا در اتاق کنفرانس و بدون هیچ در زدنی یک ضرب باز کردم!

با ورود ناگهانیم سه مردی که روبه روی جاوید و آیدین نشسته بودن سکوت کردن و نگاه های سنگین همشون از جمله جاوید روم نشست!

کامل وارد اتاق کنفرانس شدم و لبخند زنان سلامی دادم و نگاه خیرم و دادم به جاوید که خیره بهم اخمی کرد و سوالی و طلب کارانه گفت:

_خانم برومند!؟

 

 

مثل خودش اخمی کردم و کوتاه گفتم:

_تشریف بیارید بیرون!

 

اخماش بیشتر رفت توهمو جدی شد

_هر چی هست بعد جلسه

 

با پایان جملش نگاهش و به سه مرد روبه روش داد و انگار که می‌خواست برای مشتریاش روشن کنه کیم تا سوتفاهمی پیش نیاد

_خانم برومند یکی از سهام داران شرکتمونن

خب کجا بودیم!؟

 

این جملش یعنی برو بیرون اما من عصبی و بلند این بار صداش زدم

_جــــاویــــد!

 

باز نگاه اون مردا روم نشست و جاویدم مات زده نگاهم کرد!

عصبی و نمایشی خنده ای کرد و این بارم برای این که سوتفاهم پیش نیاد و از روی اجبار گفت:

_همسرمم هستن

 

سری به تایید تکون دادم که یکی از مردای طرف قرار داد خطاب به جاوید ادامه داد

_اگه کار واجبیه تشریف ببرید آقای آریانمهر خانواده اولویت هر چیزیه

 

جاوید به تایید سری تکون داد و

_بله ولی الان فقط یه قیمت مونده تا معامله تموم شه… عزیزم شما برو من بعد جلسه میام باهم حرف می‌زنیم

 

نیشخندی زدم و نزدیک میز رفتم

_سر قیمت چونه میزنین پس؟

 

بعد رو کردم به مشتریا

_چه قیمتی مد نظرتونه!؟

 

_ما فقط بیست درصد تخفیف خواستیم‌ چون ثبت سفارشامون زیاد اما آقای اریانمهر مرغشون یه پا داره

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
9 ماه قبل

نویسنده یموقعی خسته نشی انقدر طولانی مینویسی باباشما نویسنده ها چرا انقدر بعضیاتون مارموذتشریف دارید هان اوایل انقدرطولانی وروزی دوپارت همچین که خیالت راحت شد مخاطب داره رمانت قطره چکونی پارت میزاری خجالتم خوب چیزیه والا مخاطب خسته شدانقدر تأکید کرد لطفا”پارتارواضافه کن.

علوی
علوی
9 ماه قبل

1- حمایت حمایت ✊✊✊✊✊✊
2- این آوای بی دست و پای مظلوم هم برای خودش داره ماده گرگ می‌شه! خوشم امود. امیدوارم گند بزنه به قرارداد جاوید.
البته شایدم این خرابکاری کار جاوید نبوده و آیدین به خیال خودش چون آوا دیگه قرار نبوده شرکت بیاد، اتاقش رو داده این دختره نچسب

L. E
L. E
9 ماه قبل

واقعا خجالت نمیکشی دو خط پارت میدی
یک لیوان میخوره توضیح میدی لیوان نصفه اب داره از شیر اب پرش کرده بعد بقیش میمونه برای فردا
کل هفته پارتهایی که فرستادی همشون جمع کنی پارت یک روز حساب میشه
برای خواننده و وقتش ارزش قائل شو

ریحان
ریحان
9 ماه قبل

نمیر یکوقت انقدر منویسی 😒😒

زلال
زلال
9 ماه قبل

خیلی کمه.کاش همه رمانا پارت گذاریشون مثل رمان سایه بود یعنی من کیف کردم بخدا تو اون رمان

Setareh
Setareh
پاسخ به  زلال
9 ماه قبل

اره دقیقا تنها رمانی که برای پارت دادن و کم دادن حرص نخوردم

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط Setareh narimany
...
...
پاسخ به  Setareh
9 ماه قبل

وهم هم عالی بود همیشه طولانی و منظم

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x