رمان آوای نیاز تو پارت 261

4.3
(3)

 

 

 

هنوز حرفش و کامل نزده بود که تو یه تصمیم آتی یه قدم بلند سمتش برداشتم و محکم چسبوندمش به خودم

ساکت و ترسیده نگاهم می‌کرد اما من نمی‌دونستم‌ چی بگم!

می‌گفتم ببخشید به خاطر قضاوتای الکیم یا می‌گفتم منم هنوز دوست دارم ولی هنوز از دستت خیلی دلخورم طوری که دلم باهات هنوزم صاف نمیشه!؟

شایدم باید میگفتم اصلا بیجا میکنی دلت برای یه مرد دیگه جز من تنگ میشه و دل گرم میشی به یکی دیگه هر چقدرم‌ به اسم برادر!

نمی‌دونستم چی بگم و کدوم حسم و به زبون بیارم اما نه اون قدر دلم باهاش صاف شده بود که از کلمه ببخشید به خاطر قضاوتای زودم استفاده کنم نه اون قدر مثل چند دقیقه پیش سردرگم و کلافه بودم که مثل این چند وقت با حرفام قلب و روحش و مورد هدف قرار بدم برای همین از بین اون همه سوال سوالی که خیلی ذهنم و درگیر کرده بودم و به زبون آورم

_من چه دِینی به فرزان دارم!؟

 

چند لحظه خیره تو چشمام موند و بعد خودش و عقب کشید و گفت:

_ولم‌ کن

 

محکم تر گرفتمش و خیره تو صورتش گفتم:

_جوابم و بده

 

_واقعا!؟… یعنی بعد این که این پیامارم خوندی بعد این که متوجه شدی من حرفام راست بود و همه قضاوتات غلط بود سوالت اینه!؟

 

هیچی نگفتم… شاید حق داشت!

خودش تو بحثایی که داشتیم مستقیم و غیر مستقیم بهم گفته بود با فرزان نبوده اما من باور نمیکردم و حرصی ترم میشدم‌ که داره انکار می‌کنه چون خودم چند بار اتفاقی وقتی تو آغوش هم بودن یا حالت عاشقانه داشتن دیده بودمشون و از طرفیم خوندن این‌ پیاما چون اتفاقی بود باورشون برام راحت بود وگرنه قطعا اگه خودش این پیامارو بهم‌ نشون میداد باور نمی‌کردم و همه پیامارو و تو ذهنم یه سناریو میدیدم!

سکوتم و که دید خودش و عقب کشید

_می‌دونی که حالم خوب نیست پس ولم کن!

 

با یاد آزمایشی که داده نفس عمیقی کشیدم و دستم و از دور کمرش برداشتم

_بشین باید تکلیف یه سری چیزا روشن شه

 

نیشخندی زد و با انگشت اشارش محکم به تخت سینم زدو حرصی گفت:

_من‌ نمی‌خوام تکلیف هیچی بین من و تو روشن شه به جز بچه ای که بینمون اونم بعد نتایج آزمایش ابوت که خدایی نکرده منه هرزه عوضی یک وقت دروغ نگفته باشم

 

صداش با پایان جملش لرزید

الان که اتفاقی پیاماش و دیده بودم می‌دونستم تو حرفام و کنایه هام مثل همیشه زیاده روی کرده بودم اما دهنم برای عذرخواهی باز نمیشد شاید هنوزم ذهن و منطقم قبول نکرده بودن این پیامارو شایدم خیلی بدبین شده بودم!

دستش رو گرفتم و کشیدم پایین و آروم شاید با اغراق گفتم:

_منم نمی‌خوام بین من و تو چیزی روشن شه! اون پیاما هر چقدرم راست باشه برای من دیگه مهم نیست فقط یکم از اعصبانیتم کم میکنه که بچم وقتی تو وجود تو بوده وجود مرد دیگه ایو حس نکرده وگرنه تو همون موقع که رفتی همه چیو بین خودم و خودت تموم کردی پس دیگه چیزی‌ برای روشن کردن بینمون‌ نمونده

 

تو صورتم خیره نگاه می‌کرد که با توجه به پیامایی که داده بود بیرحمانه شایدم از دلخوری ادامه دادم

_هر چقدرم قلبت از اعماق وجودش من و دوست داشته باشه من دیگه بهت حسی ندارم!

باید درباره ی بچه حرف بزنیم

 

مات موند!

با مکث دستش و از دستم کشید بیرون و با بغضی که تو گلوش بود دهن باز کرد چیزی بگه اما فقط دهنش باز و بسته شد و آخر سر نیشخند زنان گفت:

_تو نگران حس من نباش الان باردارم هورمونام بهم ریختس

اگرم حسی باشه حسمو میکشم ولی می‌بینیم کی حسی نداره جاوید آریانمهر

می‌بینیم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
10 ماه قبل

گفتم نگيد نگفتي.يكيشون يه بلايي سرش مياد.(احتمالا ميميره)حالا يا آوا يا جانان يا جاويدكه ديگه پشيموني فايده اي نداره.واگر نه ديگه ابهامي نمونده😞

camellia
camellia
10 ماه قبل

با این اوضاع که هیچ کدوم کوتاه نمیان,احتمالا یه اتفاق خیلی بد برا یکیشون پیش میاد که دیگه پشیمونی فایده ای نداره (یکیشون میمیره) یا اینکه آوا فرار می کنه.واگر نه چیزی نمی مونه دیگه…🤔😥

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
10 ماه قبل

تو روح هر دو تون که اصلا شعور نداریند شورشا دراوردند

همتا
همتا
10 ماه قبل

برو بابا عجب بیشعوریه این یارو
من واقعا عصبانی شدم
چطوری این جاوید میتونه تو افکارش همه چی رو ی جور دیگه ببینه و بسنجه ولی یهویی ی حرفای دیگه بزنه

سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
10 ماه قبل

مرتیکه شکاک عوضی توقع داشته آوا بشینه تو خونش این هر موقع زد بالا با آغوش باز بپذیرتش😏

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
پاسخ به  🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت حمایت ✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼✊🏼

yegan
yegan
10 ماه قبل

😶 😶 🙂 😑

علوی
علوی
10 ماه قبل

رسماً …. کرد به همه چیز!
گفتن یه غلط کردم چه ایرادی داره که از دهن این مرتیکه مریض در نمیاد؟؟!

از طرفی فرزان زیادیه برای آوا. کاش تو این مدت که نیست، مامانه همت کنه یکی رو پیدا کنه براش. هر کی زن این بشه افتاده تو خمره عسل گرچه اوایل از سیگار رو تن خاموش کردن و چک و لگد بهره می‌بره. برعکس این داداش سگ اخلاق مغرور نفهمش که اول منت می‌کشه و وقت می‌ذاره و دل می‌بره بعد از افعی بدتر نیش زبون می‌زنه

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط علوی
...
...
10 ماه قبل

خاک تو سرت جاوید خاااااک بمیری بااین زبونت

نگار
نگار
10 ماه قبل

وای واااااییییی جاوید دیگه چقد شورشو دراورده
خب همی الان دیگه باید یه کاری میکرد میونشون خوب بشه 🤦🏻

سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
سلیطه‌ی ماندگار قلب هایتان❤️😛
پاسخ به  نگار
10 ماه قبل

خره دیگه خر کاریش نمی‌شه کرد

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x