رمان الفبای سکوت Archives - صفحه 2 از 10 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 122

  افرا روی کاناپه مشکی اسپورت گوشه خانه که مقابل تلویزیون قرار داده شده بود نشست. تارخ هم با لبخند خودش را کنارش رسانده و روی کاناپه جاگیر شد. دستش را دور شانه ی افرا حلقه کرد و او را به خودش چسباند. پاهایش را روی میز مقابل کاناپه دراز کرد و بعد از اینکه سرش را به پشتی کاناپه

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 121

  باورش نمیشد چنین اتفاقی رخ داده باشد تا اینکه کتانیهای آشنای جلوی در را دید. افرا دیوانه شده بود؟ یا به سرش زده بود؟ سریع با کلیدی که داشت در را باز کرد و داخل رفت. با باز شدن در بلافاصله عطر خوش غذا زیر بینیاش پیچید. چراغهای پذیرایی روشن بودند و از آشپزخانه صدای تق و توق میآمد.

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 120

  خون این وطن زخم دیده رو میمکین. تا وقتی اینهمه خیانت هست چه امیدی به پیشرفت؟ تا وقتی که آدم خطاکاری مثل تو با افتخار از دزدیهاش از بیت المال حرف میزنه چه امیدی داشته باشیم تا مردم تاریخ رو بفهمن؟ نامیخان دستهی عصایش را فشار داد. از جسارت افرا خوشش میآمد، اما این حرفهای بیپروا غرورش را نشانه

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 119

  افرا ازم دور بمونه. سامان با حرص خندید. _ خودت میفهمی چی میگی؟ خنده ی عصبیاش را قورت داده و با حرص غرید: _ فرصت میخوای چیکار کنی؟ داری بچه گول میزنی؟ تارخ یک قدم به عقب برداشت. به سامان حق میداد چنین واکنشی نشان دهد. شرایط پیچیده‌ی او و گذشته‌اش اصلا چیزی نبود که بتواند از آن دفاع

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 118

  خودش جواب خودش و داد. _قطعا نمی خوای… پسر زیاده خواهیت رو تموم کن و به حسین کم قانع باشی تا به یه بیچاره تبدیل نشدی! به جای اینکه به خاطر پول ادای عاشقانه دلخسته رو برا من دربیاری برو بچسب به همون آریا. لاله خواست چیزی بگوید که تارخ غرید : بهتره به جای توجیه کردن غلط اضافه

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 117

  از تماس افرا یک ربع میگذشت و همچنان خبری از او نبود ، با اینکه صدای افرا را شنیده و از سالم بودن او اطمینان حاصل کرده بود ، اما باز هم نمی توانست نگرانی که در وجودش ریشه دوانده بود را پس بزند . دلیل این نگرانی را نمیدانست فقط می توانست دل اشوبه ای را که قلبش

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 116

  او در گریز بود. میتوانست باز هم عاشق مردی باشد که بر طبق شنیدهه ایش با التماس یک مادر حاضر شده بود جسم بیجان پسرش را تحویلش دهد؟ نیشگونی از رانش گرفت. نباید پای میز محاکمه و قضاوت مینشست. ممکن بود تمام حرفهای آن دو مرد یاوه‌گویی باشند. ذهنش درگیر بود و خودش در یک برزخ دست و پا

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 115

  کلمه ی خطرناک افرا را مطمئن تر از قبل کرد تا سر از جریان معاملات دربیاورد. _ رقیه خواهش میکنم ازت. من باید بفهمم تارخ کجا رفت. رقیه آب دهانش را قورت داد. _ از من نشنیده بگیرین…تردیدش برای گفتن یا نگفتن باعث شد مکث کوتاهی کند، اما نهایتا دلش را به دریا زد. _ یه خرابهای هست تو

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 114

  افرا سرش را به چپ و راست تکان داد. _ نه ناراحت نیستم که… یکم مضطربم. تارخ متعجب تر از قبل پرسید: _ مضطرب برا چی؟ من که پیشتم. افرا در جواب دادن کمی مکث کرد. واقعا نمیفهمید چگونه باید این موضوع را بر زبان میآورد. پریود شدن یک اتفاق طبیعی در بدن هر زنی بود. درک نمیکرد برای

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 113

  تارخ نفس داغش را با بازدمی عمیق بیرون فرستاد _جواب بده خب افرا پوزخندی زد. _ ماشاءالله حلال زادهم هست.تارخ دستش را لای موهایش فرو برد. سامان حلال زاده بود، اما بدترین زمان را برای تماس انتخاب کرده بود. صدای افرا باعث شد به او نگاه کند. _ برای چی داد میزنی سامان؟ اخم کرد. ظاهرا قرار نبود افرا

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 112

  بازوهای افرا را در دست گرفته و نگران در چشمانش خیره شد. _ حالت خوبه؟ افرا دستانش را دور کمر او حلقه کرده و سرش را روی سینه اش گذاشت. . ._ از صبح کجا بودی؟ برای چی منو اینجا تنها ول کردی؟ تارخ کمر او را آرام نوازش کرد. _ ببخشید. کارم طول کشید. کلمه‌ی کار اسم عتیقه

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 111

  بدون حضور تارخ اندکی استرس داشت. بخصوص که در بدو ورود با صاحبخانه ی جدی مواجه شده و فهمیده بود مکالمه و حرف زدن با او بدون اینکه وارد خط قرمزهایش نشود کار سختی بود. اول از کبری خواست او را به سرویس بهداشتی ببرد. عجیب بود که در آن خانه‌ی قدیمی سرویس داخل خانه بود! بعد از اینکه

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 110

  آهی کشید. _ کاش یکم مراعاتم رو میکردی! افرا به نیم رخ غمگین او نگاه کرد. بوسه‌ای که باید خوشحال و هیجانزده شان میکرد غمگینشان کرده بود. _ چرا صاف و پوستکنده باهام حرف نمیزنی؟ راجع به چیزی که تو قلبت میگذره؟ . .تارخ روی تشک دراز کشیده و به سقف خیره شد. جواب دادنش طوری بود که انگار

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 109

  افرا یکتای ابرویش را بالا داد. _ پس چرا خرابشون نکردن؟ بخاطر حیوونا؟ تارخ با شک جواب داد. _ یه بار از کدخدا شنیدم که خواستن شکل روستایی این منطقه حفظ شه برا همون. برای توریستایی که گذرشون به اینجاها میخوره این چیزا جالبن. افرا ابروهایش را بالا داد. _ کدخدا؟ روستا کدخدا داره؟ . .تارخ به نشانه ی

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 108

  تارخ قاشق را از دست او گرفته و بعد از اینکه آن را با محتویات داخل بشقاب پر کرد جلوی دهان افرا گرفت. _ نگفتم با سوپ بازی کن! گفتم بخورش. افرا لبخند بیجانی زده و خواست قاشق را از دست او بگیرد که تارخ اخم کرد. _ باز کن دهنتو! افرا اطاعت کرده و بیمیل قاشق سوپ را

ادامه مطلب ...