رمان شاه خشت پارت 65
10 دیدگاه
_ واقعاً نمیدونم چرا دارم کمکت میکنم، پری. _ چونکه پشت اون ستارهٔ آهنی، قلبی از طلا دارین دیگه. گفتم و سراغ واکسزدن باقی کفشها رفتم. شازده حواسجمع، سراغم آمد که ببیند مشغول اوامرش هستم یا نه. ظاهراً بیرون از خانه جلسه…