رمان شاه خشت پارت 22
بدون دیدگاه
اسگل پدر بی… _ صدات رو ببر ها، من الآن میتونم خفهت کنم. از ماشین پیاده شد و سمت کمک راننده نشست. _ بشین بریم دیگه، تا فردا میخوایی وایسی غر بزنی؟ نیم ساعت نکشید که در خیابانهای نیمهخلوت باسرعت میراندیم، بیخیال وسرخوش!…