رمان شاه خشت پارت 14

4
(6)

 

 

اول از همه، بطری آب‌میوه را بیرون کشیدم.

 

اصلاً با این اوضاع و احوالِ توقعات جناب مستدام، سرورم، لازم بود خودم را به‌شدت تقویت کنم.

 

تخم‌مرغ بهترین گزینه!

 

بعداز کوبیدن در نصف کابینت‌ها به‌هم یک ماهیتابه پیدا کردم.

 

تخم‌مرغ‌های نازنین درحال سرخ‌شدن بودند که صدایی از پشت‌سرم آمد.

 

_ سلام، بازم این‌جایی؟

 

برگشتم، سهند و سدا بودند.

 

این دوتا مدرسه نداشتند؟!

 

_ سلام، صبح به‌خیر… می‌گم شما احیاناً مدرسه نمی‌رین؟ تعلیم و تربیت؟

 

سدا اخم کرده روی صندلی نشست.

 

سهند جوابم را داد درحالی‌که به تخم‌مرغ‌های داخل ماهیتابه ناخنک می‌زد.

 

_ تابستونه‌ها… حواست کجاست؟

 

_ راست می‌گی! درضمن اونا تخم‌مرغای صبحانه منه، دست نزن.

 

_ پریناز بودی؟ ببین دوتا تخم‌مرغم برای من درست کن.

 

اُرد دادن در این خانواده ارثی بود.

 

چاره‌ای نداشتم باید اطاعت اوامر این‌ یکی را هم می‌کردم.

 

 

 

 

 

 

_ ببر اون دوتا تخم‌مرغی که ناخنک زدی رو بخور، من برای خودم درست می‌کنم.

 

بدون رودربایستی، تخم‌مرغ‌ها را در ظرفی کشید و سراغ بسته نان رفت.

 

سدا هنوز بغ کرده نشسته و زیرچشم ما را دید می‌زد.

 

زیرلب از سهند پرسیدم:

 

_ خواهرت چشه؟

 

آرام مثل خودم جواب داد:

 

_ اخلاقش بده، صبح‌ها با نیم‌من عسل هم قابل خوردن نیست.

 

سراغ سدا رفتم.

 

_ صبحانه می‌خوری برات درست کنم؟

 

_ بله، نون تست، تخم‌مرغ عسلی، آب سیب.

 

بچه پررو!

 

_ بله، چشم.

 

اخم‌هایش باز شد.

 

در پی تدارک فرمایشات خانوم بودم که تخم‌مرغ خودم سوخت.

 

سهند به دادش رسید و ماهیتابه را کنار کشید.

 

همگی به صدای حضرت اجل به‌سمت در برگشتیم.

 

_ این‌جا چه خبره؟ اون هود آشپزخونه رو روشن کن.

 

 

 

 

 

 

رو به سهند کرد.

 

_ لطفاً سدا رو ببر بیرون صبحانه بخورین، این‌جا هواش مناسب نیست.

 

سهند معطل نکرد، شاید هم ابوی گرامش را می‌شناخت.

 

خواهر و‌ برادر، ظرف صبحانه به دست بیرون رفتند.

 

ظرف تخم‌مرغ سوخته را روی میز گذاشتم که خانوم صبحی هم انگار منتظر آمدن فرهاد بود، سرضرب خودش را رساند.

 

سرم را بالا گرفتم، فرهاد به من زل زده بود.

 

_ سلام.

 

_ آشپزخونه رو دود برداشته، متوجه نشدی؟

 

خواستم جواب دهم که خانوم آشپز مهلت نداد.

 

_ ظرف صبحانه‌تون رو کجا بیارم، آقا؟

 

_ اتاق کارم.

 

گفت و منتظر توضیح من نشد.

 

خانوم آشپز چند دقیقه بعد با سینی پر و پیمان صبحانه، بیرون رفت.

 

سریع صبحانه را خوردم که خانوم سر رسید.

 

_ ببین دخترجون، هرکار می‌کنی یادت باشه که آشپزخونهٔ من‌و به گند نکشی. درضمن دور و بر بچه‌های آقا هم نپلک. خوشش نمیاد… راه‌های بهتری برای خودشیرینی پیدا کن.

 

 

 

خودشیرینی؟ من؟

 

سفته‌ها و شناسنامه‌ام را می‌داد، خیلی سریع می‌رفتم.

 

پس‌انداز زیادی نداشتم ولی این‌قدری بود که بتوانم حتی شده در شهری دور جایی برای زندگی دست‌و‌پا کنم و شاید کاری آبرومند.

 

ظرف صبحانه خالی را داخل سینک گذاشتم.

 

چپ‌چپ نگاهم کرد.

 

لبخندی از سر بدجنسی زدم.

 

_ نمی‌خوام آشپزخونه‌تون رو به گند بکشم، پس خودتون بشورینش.

 

راهم را به‌سمت در خروج گرفتم.

 

عصبانی غر زد:

 

_ فکر کردی کی هستی؟ یه هرزه بی‌آبرو، امروز فردا هم ازت خسته می‌شه، با تیپا می‌ندازتت بیرون.

 

زنیکه روانی، انگار خودم نمی‌دانستم مهمان موقت این خانه هستم.

 

_ خب که چی؟ قبلنا بغلش می‌خوابیدی؟ جای تو‌رو تنگ کردم؟

 

چشمانش گرد شد و‌صورتش سرخ… به جهنم!

 

حوصله چیزی را نداشتم. راهم را گرفتم تا کتابخانه.

 

حدس می‌زدم با ماندن من در کتابخانه مشکلی نداشته باشد.

 

تا یک‌ ساعتی صدایش را می‌شنیدم که به ابراهیم دستوراتی می‌داد، در مورد بچه‌ها.

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x