رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت آخر

16 دیدگاه
  مادربزرگ:اینجوری نگام نکن این پسرم مثل باباش زن ذلیله اگه تو موافقت کنی اونم موافقت میکنه _پس دیگه مشکلی ندارم مادربزرگ:پس حل شد. دوباره میریم خواستگاری اشکی:یعنی چی؟ مادربزرگ:…
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 129

بدون دیدگاه
  اشکی:من هیچ وقت این کار رو نکردم. اولش نمیخواستم پرونده رو قبول کنم اما بعد از اینکه فهمیدم هدف اول باند فقط دخترا هستن نتونستم بیخیالش بشم. این باند…
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 128

2 دیدگاه
  (آرام) از وقتی که از سونو برگشته بودم همه اومدن اینجا تا بفهمن بچه چی بوده بلند شدم رفتم توی آشپزخونه که عسل هم همونجا بود. _یه لیوان آب…
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 127

2 دیدگاه
  بابک:این دختره رو از کجا اوردی هان؟؟؟ باربد چیزی نگفت که بابک:دادم آمارش رو در آوردن. این یکی خیلی خطرناکه هم خانواده خودش و هم خانواده شوهرش، اونقدر خطرناک…
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 126

8 دیدگاه
  صدای موزیک زیادی بلند بود. آدم ها سریع در حال رفت و آمد بودم اما من دنبال سروان میرفتم و با چیز هایی که میدیدم بیشتر تعجب میکردم. دختر…
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 125

1 دیدگاه
  باربد:این خواهرمه برفین، قاتل درجه یکی باند، اصلا به قیافش نمیخوره ولی هر پلیسی که با هر ترفندی وارد باند شده رو همین کشته فکر میکردم کار پرهامه اما….…
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 120

7 دیدگاه
  آرام خسته از دانشگاه برگشتم خونه و رفتم توی اتاق و خواستم مانتوم رو بیرون بیارم که نگاهم خورد به دستم که الان پر از نوشته های مختلف و…
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 119

1 دیدگاه
  مهشید:اِ آراد _راحت باش مهشید بابام:منم که معدم به غذاهای بیرون نمیسازه بابا و آراد و مامان کرفس رو خوردن و منو اشکی با مهشید هم پیتزا من که…
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 118

1 دیدگاه
  دستاش رو گذاشت روی پهلوهام و قلقلکم داد که صدای خندم بلند شد اشکی:مگه دست خودته؟؟؟ _باشه..با…شه اشکی:باشه چی؟ همونجوری که میخندیدم لب زدم _آش…تی اشکی ولم کرد و…
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 117

3 دیدگاه
  اشکی رفت کنار پسر بچه تا بیدارش کنه. _من تا کی باید اینجا باشم؟ اشکی:تا شب نگهت میدارن که ببینند مشکلی داری یا نه اگه مشکلی نبود مرخصی _تا…
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 116

2 دیدگاه
  دستش رو گذاشت پشت گردنم و طولانی ب*و*س*یدم که همراهیش کردم و غرق ب*و*سش شدم که با صدای هوووو کسایی که اطرافمون بودن سریع ازش جدا شدم که با…