مادربزرگ:اینجوری نگام نکن این پسرم مثل باباش زن ذلیله اگه تو موافقت کنی اونم موافقت میکنه _پس دیگه مشکلی ندارم مادربزرگ:پس حل شد. دوباره میریم خواستگاری اشکی:یعنی چی؟ مادربزرگ:…
بابک:این دختره رو از کجا اوردی هان؟؟؟ باربد چیزی نگفت که بابک:دادم آمارش رو در آوردن. این یکی خیلی خطرناکه هم خانواده خودش و هم خانواده شوهرش، اونقدر خطرناک…
باربد:این خواهرمه برفین، قاتل درجه یکی باند، اصلا به قیافش نمیخوره ولی هر پلیسی که با هر ترفندی وارد باند شده رو همین کشته فکر میکردم کار پرهامه اما….…
دستاش رو گذاشت روی پهلوهام و قلقلکم داد که صدای خندم بلند شد اشکی:مگه دست خودته؟؟؟ _باشه..با…شه اشکی:باشه چی؟ همونجوری که میخندیدم لب زدم _آش…تی اشکی ولم کرد و…