رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۴۴

0
(0)

 

 

ناگهان با دیدن جسم سیاهی که به سرعت از جلوی چشمم رد شد ، و به سمت عمارت میرفت چشمام رو ریز کردم و با دقت بهش خیره شدم ….

سرعتش اینقدر زیاد بود که نتونم چهرشو ببینم …. لعنتی‌….

 

 

اما حدس میزدم یکی از آدمای آلبرت باشه ، قدمی عقب برداشتم و برای اطمینان بیشتر مشکوکانه به دور و اطراف نگاه کردم ….

 

 

 

جز درختان سر به فلک کشیده که توی تاریکی شب ترسناک به نظر میرسیدن ، زمین نمناک و ابر های تو در تو که به حتم احتمال باران رو میداد ، چیزی نبود ….

یه گرگینه تو مرز ما اونم این وقت شب…. اصلا منطقی نبود….

 

وقتی برای تلف کردن نداشتم ، به گمان اینکه اتفاقی کسی از اینجا رد شده و چیزی برای نگرانی نیست خودم رو آروم کردم ….

 

 

_رییس؟ چیشده ؟

 

با صدای یکی از افرادم دست از نگاه کردن برداشتم….

 

_ چیزی نیست…

 

 

باید زود کار این دختر رو تموم میکردم این میتونست یه تهدید بزرگ برامون محسوب بشه…

از طرفی هم نمیتونستم خانواده ام رو اون سر جنگل تنها بزارم تا ببینم این دختره قراره به حرف بیاد یانه …

 

 

با قدم هایی بلند به سمت دختری که حالا بیهوش بود رفتم ….

_قربان هنوز بیهوش…

_خفه خون بگیر توماس…

_ اما….آخه…..چ…چشم

با دودلی عقب کشید ….

 

نگاهی پر از تاسف و عصبانیت به توماس انداختم و هم زمان محکم موهای دختره رو تو دستم فشردم و به سمت خودم کشیدم ….طولی نکشید که هم زمان با بالا اومدن سرش با چهره ای در هم و منقبض شده چشماش رو به سختی باز کرد …

_آخ…مو…موهام…

 

 

تو صورتش خم شدم و پوزخند زنان لب زدم :

 

 

_اشتباه گفتی ، باید بگی سرم چون با این فشاری که من موهاتو به چنگ گرفتم فکر کنم حداقلش سرت از تنت جدا بشه ….

 

 

به چشمای اشک بارونش و صورت رنگ پریده ای که احتمال از بیهوش شدن مجددش میداد نگاه کردم …

و موهاشو ول کردم ..‌.

_به حرف میای؟ یا خودم به حرفت بیارم ؟

 

 

بغضش ترکید و بلند بلند شروع به گریه کرد ….

 

 

نفس های کوتاهی میکشید … ضربان قلبش به هزار رفته و، حسابی ترسیده بود ….. بریده بریده لب زد …

 

 

_م…من….من ..خودم ..ت..تنهایی اومدم اینجا‌…هی…هیچکس….از..از …اومدن..من اینجا خ…خبر‌..ن…نداره‌…بخدا هیچکس نمیدونه بزار برم‌…نه من ش…شما هارو…دید.. دیدم و نه شما ها …منو

 

 

باورم نمیشد که چطور یه الف بچه میتونست تو چشمام راست راست نگاه کنه و دروغ بگه ..‌…

این دفعه با صدایی بلند تر که شبیه به فریاد شده بود نعره کشیدم …میدونستم همین کافیه تا ضربان قلبش دیگه نزنه….

_منو مسخره میکنی؟

انگشت اشاره ام رو تهدید وار تکون دادم …

_ ببین بچه جون …داری بدجور رو مغزم راه میری ! خودتم خوب میدونی که داری دروغ میگی ….. کیا از اینجا خبر دارن ؟

 

_ب…بخ..بخدا.‌…من…د…دروغ…ن..نمیگم

 

میدونستم به حرف نمیاد ، بنابراین بهتره بگم از آخرین شانسش استفاده کردم ….

با اشاره به افرادم ، با لحن جدی و بیخیالی لب زدم….

_ دخلشو بیارین !

 

دخترک از شدت ترس با چشمایی گرد شده نگام میکرد ‌…..قفسه سینه اش از شدت ترس بالا و پایین میرفت ….

حتی یه لحظه هم احساس ترحم رو به دلم راه ندادم….

مگه ممکن بود فراموش کنم که این انسانها چطور پدرم که یه ومپایر کامل و بی نقص بود رو به کشتن دادن ….دل رحمی و ترحم برای انسانها فایده ای نداره….

اونا لایق محبتو نداشتن….

کلافه چنگی به موهام زدم و از دختری که حالا با التماس ضجه میزد برای زنده موندن …. دور شدم….

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
baran
baran
1 سال قبل

 😍  😍  😍  😍  💗  💗 

baran
baran
1 سال قبل

عالییییییییییییییییییییییی بی نظیرررررررررر پررفکتتتتتتتتتتتتتتتت

baran
baran
1 سال قبل

جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ ازاده جون مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

setareh amaneh
setareh amaneh
1 سال قبل

واااااااااااااااااااای خدااااااااااایااااااااااااشکررررررررررررررر💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲💃💃💃💃💃💃💃💃💃

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x