رمان Archives - صفحه 4 از 558 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان

رمان آس کور

رمان آس کور پارت 206

    از هق هق زیاد نفسش بالا نمی آمد و اما تمام جانی که در تنش باقی مانده بود را در دستانش ریخته و یک ثانیه هم دست بردار نبود.   انگار نه انگار که تمام تنش درد میکرد. حالا جز در قلب شکسته اش دردی حس نمیکرد.   _ جنده ی احمق!   غرش خشدار و عصبی راغب

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 356

            سپس خودم به سمت راهرو اتاق‌ها رفتم، میان راه برگشتم و لبخندی زدم:   _ شامتو بخور…من جاتو میندازم بعدش بخوابی…   وارد اتاق نیاز شدم، تشکی از کمدش بیرون کشیدم، برای وقت‌هایی بود که بچه اوقات تلخی میکرد و ناچار میشدم خودم هم اینجا بمانم.   تشک را پهن کردم و بالای تخت

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 83

        سایه چشم درشت کرد. -امیر باید انتخاب کنه به تو چه….؟!   رستا آنقدر داغ کرده بود که نمی فهمید چه می گوید. -همه چیز امیر به من مربوطه…. ما هنوز بهم محرمیم… من اجازه نمیدم اون حتی با مونا حرف بزنه…!     -وا تکلیف خودت و ما رو معلوم کن…چند چندی با خودت…؟!  

ادامه مطلب ...
دانلود رمان دچار

دانلود رمان دچار به صورت pdf کامل از مهرناز.ابهام

    خلاصه رمان دچار تا به حال برایتان پیش آمده که در ترافیک، با راننده‌‌ی ماشین جلویی، در آینه‌ی بغل ماشینش چشم در چشم شوید؟ قصه‌ی من و او از یک چراغ قرمز و یک نگاه تصادفی در آینه‌اش شروع شد و به جاهایی رسید که نمی‌دانم او دچار شد یا من.

ادامه مطلب ...

رمان دچار پارت ۲۸ پارت آخر

*آخرین سخن🥹 خوانندگان عزیزِ رمانم، خیییییلی ازتون ممنونم به خاطر کامنت‌ها و پیام‌های قشنگتون🥹🥹🙏🙏واقعا شارژ میشم با خوندن هر پیام. برای پارت آخر هم نظراتتون رو کامنت بذارین برام❤️ گفتین ناراحتین که زود تموم شد، منم همینطور. ولی نخواستم الکی طولش بدم. امروز یا فردا pdf دچار رو هم میذارم که راحت در دسترستون باشه. به امید دیدار در pdf

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 355

            سکوتم ماندگار بود و او ادامه داد:   _ حورا تو هم ببخشیم، خودم خودمو نمی‌بخشم…مادرمو نمی‌بخشم، اینکه گذاشتم همچین کاری کنه با زندگیمون، اینکه خودم تن دادم به لجبازی و مسخره بازی، عین یه پسر نوجوون که تازه راست می‌کنه برا دختر مردم تو رو ول کردم و چسبیدم به یکی دیگه…نمیتونم، حالم

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 34

          آره دور کردن امیر حسام از من درسته حرفش بهم برخورد ولی از خدام بود     _چه بهتر……ایشالله که همین طوره……   **   سر میز صبحونه نشستیم که حاج خانومم اومد     _سلام صبح بخیر…..     دل تو دلم نبود بگم بهش یا نگم ولی شانسمو امتحان میکنم شاید حرف این

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 35

  نمیدونم چقدر گذشت اصلاحواسم به ساعت نبود لیوان خالی رو گذاشتم سرجاش _آدرس اینجا رو کی بهت داد؟؟ دوباره زل زدم بهش آروم جوابشو دادم _مددکاری….خانم کریمی وقتی بهم گفت شرکت پخش دارو پیشروعه خیلی جا خوردم ولی اینم زدم به حساب تمام دروغایی که بهم گفته بود _میدونی کی بدهیتو داده؟ دلم شور افتاد و آب دهنمو قورت

ادامه مطلب ...

رمان دچار پارت ۲۷

دومین روز عماد به سختی چند کلمه حرف می‌زند. آب می‌خواهد و بعد اسم هژار را می‌گوید. می‌گویم حالش خوب است و چون پایش را عمل کرده‌اند نمی‌تواند به دیدنش بیاید. دستش را آرام می‌گیرم و در حالیکه اشک‌هایم تمامی ندارند می‌گویم _مرسی که موندی، مرسی که جنگیدی   دستش را به سختی بالا می‌آورد و با نوک انگشتش اشکم

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 205

                این سرابی که عزای مرگ پدرش را گرفته بود همان دختربچه بود و سراب باید ساکتش میکرد تا بیش از این دست و پایش را سست نکرده.   دخترک را به اعماق وجودش فرستاد و کاری که برای انجامش آمده بود را شروع کرد.   سرش را به سینه ی راغب چسباند.

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 82

        رستا دستی روی لبش کشید و با یادآوری خشونت امیر با درد چشم بست… -مرتیکه انگار از سر قحطی برگشته…هرچی داشتم و نداشتم از جا کند…!!!   اما راضی بود… به اینکه امیر برایش این گونه بال بال میزد راضی بود.   از آشپزخانه بیرون زد و امیر را در کنار سایه دید… جلو رفت و

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 63

    دست و پایم میلرزید. من آدم این کارها نبودم… قلبم از شدت حقارت تند میزد و چیزی نمانده بود اشکم دربیاید.   از کنار خیابان دور شدم و مقابل مغازه ای ایستادم. جانم بالا می آمد اگر یک بار دیگر کسی آنطور تحقیرم میکرد.   مستاصل و درمانده در جایم درجا میزدم. نوک انگشتان پای گچ گرفته ام

ادامه مطلب ...

رمان دچار پارت ۲۶

جواب می‌دهد، هژار است و نگران شده. دستی به موهایش می‌کشد و من سر به زیر می‌اندازم. از آن حالت نشئگی کمی خارج می‌شویم و از او خجالت می‌کشم. اتفاقی که بینمان افتاده باورم نمی‌شود. دستم را می‌گیرد و می‌گوید _بریم، هژار داره دنبالمون می‌گرده   دستی به لب‌هایم که کمی متورم شده می‌کشم. رژم کاملا پاک شده. روی صندلی

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

دانلود رمان سال بد پارت 106

      – چه مرگتونه عین پیرزنا جمع شدین دور هم … زر زر می کنید ؟ … حرفی دارید با صدای بلند بگید !   کلمات سنگین و تاثیر گذار ادا شدند … و پس از آن برای لحظاتی سکوت در جمع بر قرار شد . عماد نگاهش را میان صورت ها چرخاند … .   – شما

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 33

          واقعا نمیدونه….‌‌نمیفهمه؟ با حرص گفتم     _فکر کردی من هر روز صیغه ی این و اون میشم که میگی چرا میترسی؟     نگاهش عوض شد لحنشم عوض کرد     _منظورم این نبود……نگرانیت بی جائه…..ولی بدون خیلی خوش شانسی که قراره اسمم بیاد کنارم     پرو…..پرووووو منم با لجبازی گفتم    

ادامه مطلب ...