رمان مانلی پارت 101
4 دیدگاه
میخواستم تا وقتی که نامی فرهاد را به خانه برمیگرداند بیدار بمانم ولی آنقدر خسته و بیحال بودم و که همان چنددقیقه اول به خواب عمیقی فرو رفتم. با حس دستهای خیسی که روی صورتم کشیده میشد بهسختی چشمهایم را باز کردم. با دیدن فرهاد که…