رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 14
دستم روی قلبم که دارد با سرعت هزار میکوبد، مینشیند. و چشمهای وق زده ام به در بسته! ثانیه ها طول میکشد تا نفسم بالا بیاید، هرچند ترس و حیرت نمیگذارد خود را جمع و جور کنم. واقعا از ترس فرار کردم؟!! واقعا…من را ترساند!! از خودم حرصم میگیرد. از اوی مشکل دار و عوضی که نمیدانم چه مرضی