رمان حورا پارت 66
از ان روز هم یک هفتهای گذشت، هفتهای که کیمیا با من مهربانتر شده بود، قباد بی توجهتر از قبل، لاله و مادرجان هم طعنههای کلامشان بیشتر! دیگر داشتم به این وضعیت غیرعادی، عادت میکردم. روزانه در اتاق به سر میبردم و شبانه هم گاهی کیمیا میامد با هم حرف میزدیم. حتی همین دیشب