رمان دل دیوانه پسندم پارت 59
بدون دیدگاه
از چشماش خون می بارید. جلوی دهنم رو ولی نگرفت. با یه دستش دستام رو گرفته بود و با دست دیگش گلوم رو. وحشت کرده بودم. در حدی که فقط نگاهش می کردم و چیزی نمی گفتم. فشار دستش رو عمدا یکم بیشتر کرد. کنترلم رو از دست دادم…