رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 59 3 (2)

بدون دیدگاه
  از چشماش خون می بارید. جلوی دهنم رو ولی نگرفت. با یه دستش دستام رو گرفته بود و با دست دیگش گلوم رو. وحشت کرده بودم. در حدی که فقط نگاهش می کردم و چیزی نمی گفتم. فشار دستش رو عمدا یکم بیشتر کرد. کنترلم رو از دست دادم…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 58 3 (2)

4 دیدگاه
  دیگه کشش ندادم. سرمم که تموم شد و جواب ازمایشم اومد، مرخص شدم و رفتیم خونه. دکتر گفت بدنم عفونت کرده بود که برام دارو نوشت. چند تا آمپول و سرم هم بهم زدن. در کل مشکلی نداشتم.. خیال مامان بابامم راحت شد فقط یک هفته باید استراحت می…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 57 3 (2)

بدون دیدگاه
  مامانم تمام مدت کنارم بود. بیچاره از بس گریه کرده بود چشماش باز نمی شد وقتی دیدم کنارم نشسته و بازم داره گریه می کنه بی حال گفتم: مامان من خوبم! الان چرا داری گریه می کنی؟ _ جون به لبم کردی بعد میگی چرا گریه می کنی. چند…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 56 5 (1)

بدون دیدگاه
  دلم نمی خواست با دست خالی از اتاقش بیرون برم. ولی دستمم جایی بند نبود. چیزی پیدا نکردم تازه حال مساعدی هم نداشتم تو همین فکرا کلافه وسط اتاق وایساده بودم که درو باز شد قلبم هری ریخت برگشتم دیدم موسویه نفسی از سر آسودگی کشیدم. گفت : داره…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 55 5 (2)

3 دیدگاه
  واقعا عجیب بود.. لب تاب هم با خودم برداشتم که ببرمیه جا نشون بدم. شاید یه چیزیش بود مشکل داشت که چیزی روش سیو نمی شد خیلی حالم بد بود. هنوز خوب نشده بودم. یه ماسک زدم به صورتم و از خونه زدم بیرون. اول رفتم آسایشگاه. وقتی به…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 54 5 (1)

4 دیدگاه
  _ تا خوب نشی حق نداری دست به اون بزنی. با تعجب و صدای گرفته گفتم : مامان مگه میخوام چی کار کنم؟ همینجا رو تختم نشستم دیگه. _ همینکه گفتم. چقدر گفتم مراقب باش؟ آخرش خودت رو از پا در میاری سر این کار. _ نگران نباش. مراقبم.…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 53 3 (2)

2 دیدگاه
  _ بودم. _ ای امون از عشق های یکی دو روزه امروزی. سفره دلم رو براش باز کردم. خیره به رو به رو همینطور که بینیم رو با دستمال میگرفتم گفتم : عمو واسه من یکی دو روزه نبود. چند ساله بود. _ عجب! سخته… ولی می گذره دخترم.…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 52 1 (1)

6 دیدگاه
  _ بالاخره فامیله. می خواید تو فامیل ابرو ریزی کنید؟ _ جهنم ابرو. چه آبرویی؟ پسره بلند شده روز روشن اومده خونه مردم! اگه بلایی سرت می‌آورد چی؟ _ هیچ وقت این کارو نمی کنه. _ باشه.طرفداری کن. چه زود یادت رفت که حتی فکرشو نمی کردیم یه روز…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 51 3.3 (3)

5 دیدگاه
  تو همین فکرا بودم که یواش یواش چشمام گرم شد. *** با صداهای گنگی که اسمم رو میونشون می شنیدم چشم باز کردم. چشمام اولش تار می دید. گیج بودم. دستی به صورتم کشیدم. با دیدن مازیار که گوشه تختم نشسته بود و داشت صدام می زد سه متر…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 50 3 (2)

3 دیدگاه
  گفت برام یه لیوان آب بیارن. به زور یکم خوردم. اونقدر ذهنم مشغول بود که حتی نمی تونستم بلند شم برم خونه. با توضیح بدم که چی دیدم و توی اون فیلما چی بود. حتی نمی دونستم دقیقا دارم به چی فکر می کنم. ذهنم همه جا می چرخید.…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 49 3 (2)

6 دیدگاه
  گوشی رو قطع کردم. سعی کردم با چند تا نفس عمیق خودم رو آروم کنم. *** تا شب باز هیچ اتفاقی نیفتاد و سروس فقط برای خوردن غذا و سرویس از جاش بلند می شد دلم می خواست خفش کنم. یواش یواش داشتم کم می‌آوردم. شب شد .. ساعت…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 48 2.3 (3)

2 دیدگاه
  زل زده بود تو چشمام. اخم غلیظی داشت. یهو دهنش وا شد. انگار می خواست یه چیز بگه. منتظر بودم که صداش در بیاد و واژه ها رو کنار هم ردیف کنه ولی هیچی نگفت و باز گرفت خوابید. دستام مشت شد. دیگه واقعا حرصم گرفت. فکر کردم که…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 47 1 (1)

8 دیدگاه
  و همچنان سکوت رو ترجیح می داد. پوفی و گفتم : اگه لالی حداقل یه جور بهم بفهمون که من اینقدر انرژیم رو واسه دو کلوم حرف زدن تو تلف نکنم. نگاهم کرد. مستقیم زل زده بود توی چشمام. نگاهش نفوذ زیادی داشت. واسه همین می گفتم هیچیش به…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 46 2.5 (2)

6 دیدگاه
  یعنی چی بفهمم که اشتباه می کردم؟ خودش همه چی رو خراب کرد. خودش سد راهم شد . من داشتم واسه آیندم می جنگیدم. واسته کاری که سال ها درسش رو خوندم. واسه آرزو هام. داشتم روی پایان نامم کار می کردم. چرا باید مانعم می شد و بعد…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 45 5 (2)

5 دیدگاه
  چشم ازش بر نمی داشتم. حتی پلک هم نمی زدم که مبادا یه وقت یه اتفاقی بیفته و نبینم فیلم دوربین ضبط هم می شد. ولی خب اون لحظه می خواستم ببینم داره چی کار می کنه. پرده رو کنار زد پنجره رو باز کرد. این همه فعالیت واسه…