رمان عشق صوری Archives - صفحه 10 از 19 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 137

  مچ دستش رو گرفتم و خودم گذاشتم وسط دو لنگم و گفتم: -شهرام… بازش کن…. با تردید بهم خیره شد.پس حدسم درست بود.یه جورایی مردد بود اینکارو بکنه یا نکنه. نگاه های سراسر تردیدش رو که دیدم خودم دکمه شلوارمو وا کردم و با یکم فاصله دادن باسنم از تخت و بالا بردنش خیلی زود کشیدمش پایین. بعد بهش

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 136

  به خوردن اون لواشک که البته دیگه چیزی هم ازش باقی نمونده بود ادامه ندادم.دستهامو پایین گرفتم و سرمو خیلی آروم چرخوندم سمتش و جواب دادم: -خواب میدیدم تو ژینوس رو میاری اینجا! بغلش میکنی! بوسش میکنی…میبریش اتاق خوابت و حتی شب کنار خودت میخوابه! خواب وحشتناکی بود! کنج لبش رو به نیشخندی واضح داد بالا و پرسید: -این

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 135

جلوتر رفتم و چپ و راستم رو هم‌نگاهی انداختم. آه عمیقی کشیدم. دیگه تقریبا مایوس شده بودم از دیدنش تا اینکه یه نفر از پشت دستشو زد رو شونه ام. خیلی زود چرخیدم و پشت سرم رو نگاهی انداختم. خودش بود… کلاه لباس تنش رو داد عقب که بتونم صورتش رو ببینم و بعد هم‌گفت: -ببخشید شما منتظر یه پسر

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 134

  یکم فکر کردم و جواب دادم: -اومممم…12… -خیلی خب .. من راس 12 جلوی در دانشگاه منتظرت می مونم! ذوق زده شدم. اصلا قلبم با این حرف به دل نشینش به تالاپ تلوپ افتاد و دقیقا از همون لحظه به لحظه ی دیدارمون فکر کردم. به فردا ساعت ۱۲ ظهر…. لبخند عریضی روی صورت نشوندم و گفتم: -باشه! فردا….یادم‌می

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 133

  نه! به هیچ قیمتی دیگه نمیخواستم از دستش بدم. میخواستم تا همیشه من مال اون و اون مال من باشه! واسه همین سرمو تکون دادم و گفتم: -باشه…سعیمو میکن… خیلی جدی رش رو به طرفین تکون داد و تهدید کنان گفت: -نه دیگه…نداشتیم…من تلاش ملاش و سعی می حالیم نیست! تو رفتی اونجا و به اون پسره یا هر

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 132

  آب دهنمو قورت دادم.چشمهام با تعجب روی صورتش به گردش دراومدن. این حرفها عجیب بودن. خیلی عجیب و یهویی و غیر منتظره. یه جورایی گیر کرده بودم توی اون موقعیتی که حتی اگه زبون دراز ترین آدم دنیا هم باشی باز یهو قفل میکنی و لال مونی میگیری! چون من سکوتم طولانی شدواسه اینکه به خودم بیارم با تشر

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 131

  بدون اینکه سر برگردونم جواب دادم: -هم جام راحته هم لباسم به تو هم ربطی نداره! عصبی شد و گفت: -شیطونه میگه… نه! دیگه ادامه نداد. جمله اش فقط تا همینجا ادامه پیدا کرد. با صدای گریه آلود و تو دماغی شده ای پرسیدم: -چیه ؟هاااان؟ هم اومدی که درشت بارم بکنی…؟! که بهم بگی اومدم اینحا تا دممو

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 130

  نیشمو کج کردم و پچ پچ کنان باخودم گفتم: “بفرما! اینم شانس مایَه” از گفتن این حرف باخودم چند ثانیه هم نگذشته بود که دستم از پشت کشیده شد. عین اینکه یه نفر بخواد منو بچرخونه به عقب و دنبال خودش بکشه. وحشت زده و جاخورده چرخیدم که چشمم به شهرام افتاد. صورتش که شبیه صورت جهنمی ها و

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 129

  دستمو گرفت و من به دنبالش کشیده شدم. جدا که من واسه ی مادرم چیزی بیشتر از یه شانس و یه فرصت برای ارتقای خودش نبودم. به جمع مورد نظرش که همگی دور میز گردی نشسته بودن نزدیک که شدیم دیگه تند تند راه نرفت. دستمو رها کرد و بعد هم ظاهر یه خانم باکلاس رو به خودش گرفت

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 128

نمیدونم ساعت چند بود اما در هر صورت من علاقه ای به بیرون اومدن از زیر پتو نداشتم. انگار باخودم و با بقیه قهر بودم. هیچ جایی رو به همین جایی که الان بودم ترجیح نمیدادم. در باز شد و صدای تَق و تَق به گوشم رسید. تو این خونه فقط یه نفر کفش پاشنه داری میپوشید که تق تق

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 127

اینبار دیگه صدام جدی جدی بغض داشت.آهسته پرسیدم: -آخه چرا !؟ جواب درستی بهم نداد.سربسته و مختصر گفت: -چون نمیتونم! درهمین حد بدونم که نمیتونم! دستهام به آرومی از دور بدنش شل شدن و خیلی آروم یک قدم به عقب برداشتم. اصرار منو کوچیکتر نمیکرد؟ سوال بیشتر منو ذلیل تر نمیکرد تو چشم اون!؟ درمانده نگاهش کردم و پرسیدم: –

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 126

-میشه منم باهات بیام!؟ نزدیک به ماشینش ایستاد و با باز کردن در پرسید: -کجا !؟ ابستادم.زل زدم به چشمهاش و با قورت دادن آب دهنم جواب دادم: -خونه ات!بزار منم بیام اونجا.از خونه رفتن خسته ام. بیام پیش تو؟ حتی براش فکر هم نکرد و بلافاصله جواب داد: -نه! لازم نکرده! دلیلی نداره تو بخوای بیای پیش من! من

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 125

حکایتم شده بود حکایت اونی که میگن تو که کاه از خودت نیست کاهدون از خودته پس کم بلونبون! اونقدر چیز میز سفارش داده بودم که دیگه جای خالی ای روی میز باقی نمونده بود اما در مقابل شهرام تنها یه فنجون قهوه سفارش داده بود و چون توی هوای آزاد بودیم سیگارش رو گرفته بود دستش و با خیال

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 124

شهرام تا این حرفهارو شنید تکیه از دیوار برداشت و چندقدم اومد سمت منی که رو تخت نشسته بودم و بعد هم گفت: -چرا چرت و پرت میگی؟ من سر تو رو شکستم…؟من کی سر تو رو شکستم؟ گله مندانه و عصبانی گفتم: -آره…توووو !توی عوضی سر منو شکوندی و کاری کردی تعادل من بهم بخوره و سرم بخوره به

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 123

دویدم سمت اتاقش. درو باز کردم و بدون اینکه حرفی بزنم رفتم داخل. داشت لباسهاش رو درمیاورد و تقریبا لخت بود ولی به محض اینکه متوجه من شد و فهمید عینهو چی سر پایین انداختم و رفتم تو اتاقش چرخید سمتم و با عصبانیت و لحن خیلی تندی گفت: -هووووشه !اینجا شبیه طویله است سرتو انداختی اومدی داخل؟ اول جا

ادامه مطلب ...