رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19 5 (1)

1 دیدگاه
    ابرویی بالا انداخت و زیرلب زمزمه کرد:   _کار ؟!   نگاه هراسونم رو به اطراف چرخوندم و لرزون لب زدم:   _آره کار …. مگه چیه ؟!   با خشم و دستای مشت شده کنارم زانو زد و درحالیکه چونه ام توی دستش میفشرد عصبی گفت:  …
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 18

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 18 5 (1)

بدون دیدگاه
  ” آراد “ با اخمای درهم در ماشین رو بهم کوبیدم و شاکی وسط حیاط منتظرش ایستادم ، این پسره باهاش کی بود ؟! خشمم به قدری زیاد بود که حس میکردم داره دود از سرم بلند میشه و ‌برای یه ثانیه هم دستاش که دور کمر اون پسر…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 17

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 17 5 (1)

بدون دیدگاه
  با اخمای درهم سری تکون دادم و گفتم: _بدم … بد !! یک قدم بهم نزدیک شد و درحالیکه با دقت صورتم رو از نظر میگذروند گفت: _چرا چیزی شده؟! چشم غره ای بهش رفتم و عصبی گفتم: _وقتی از صبح منتظر یه الاغ نشسته باشی میخوای حالت چطور…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 16

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 16 5 (2)

بدون دیدگاه
  ” آراد “ بی حوصله نگاه ازشون گرفتم و نگاه سرگردونم رو توی پذیرایی چرخوندم ، عه پس اون دختره نازلی کو ؟! چطور از یادم رفته بود روی مبل جا به جا شدم و با کنجکاوی نگاهم رو به اطراف چرخوندم که با صدای بابا به خودم اومدم…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 15

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 15 3.5 (2)

2 دیدگاه
  _آره… وظایف آیندت میخوای بهت یادآوری کنم ؟! اصلا متوجه حرفاش نمیشدم که یکدفعه جلوی چشمای مات و مبهوتم لباش روی لبام گذاشت که با قفل شدن دستاش دور کمرم تقلا کردم تا از خودم جداش کنم عقب عقب بردم تا پشتم به ماشین خورد و توی بغلش قفل…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 14

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 14 5 (2)

بدون دیدگاه
  با دونستن روحیه وحشی اون دختره قبل از اینکه بلایی سرش بیاره و جو کلاس رو بهم بزنه محکم روی میز کوبیدم و بلند گفتم: _بسه !! اشاره ای به نازی هم کردم و ادامه دادم: _شما هم برید بشینید خانوم!! درحالیکه نگاهشو از اون پسره نمیگرفت عصبی زیرلب…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 13

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 13 5 (2)

1 دیدگاه
  _چیه …. لال شدی ؟! از ضرب دستش یک قدم عقب رفتم و عصبی چشمام رو باز کردم و بهش خیره شدم نمیدونم چی تو نگاهم دید که ترس توی چشماش نشست و درحالیکه ازم فاصله میگرفت شال روی سرشو که در حال افتادن بود جلو کشید و بلند…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 12

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 12 3 (1)

1 دیدگاه
  ” آراد “ میدونستم توی یک روز نتونسته هیچ کاری انجام بده ولی توقع داشتم لااقل کمی ناراحت بشه و جلوی دیگران خجالت زده بشه ولی با جوابی که داد فهمیدم سخت در اشتباهم و این پرو تر از این حرفاس ، اخمام توی هم کشیدم و عصبی گفتم…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 11

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 11 5 (1)

بدون دیدگاه
    چی ؟؟ این الان داشت کجا میرفت ؟؟ این دختری که من تا امروز دیده بودم از کسی نمیترسید یعنی الان از خانواده من خجالت کشید و ترسیده ؟؟ با تعجب بلند صداش زدم و گفتم : _ کجا ؟؟ به طرفم برگشت و دستپاچه گفت : _فردا…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 10

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 10 5 (1)

1 دیدگاه
لباسای راحتیم رو تنم کردم و درحالیکه کلاهی روی موهام میزاشتم و به وسیله اون قصد پنهون کردنشون رو داشتم از اتاق بیرون زدم با هر قدمی که توی محله برمیداشتم اخمام بیشتر توی هم گره میخورد  چند رور من اینجا نبودم چه خبر شده ؟؟! با دیدن اصغر دستی…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 9

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 9 5 (1)

1 دیدگاه
فقط کافی بود پام رو از این جهنم بیرون بزارم اون وقت دیگه تهدیدا و حرفاش برام پشیزی ارزش نداشت ، پس بیخیال حرفاش سری تکون دادم و سعی کردم مطیع عمل کنم تا بزاره برم وقتی سکوت و آروم بودنم رو دید مشکوک ابرویی بالا انداخت و گفت :…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 8

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 8 5 (1)

1 دیدگاه
    شاید فکر میکرد اینطوری میتونه من رو بترسونه ولی زهی خیال باطل ! برای اینکه بیشتر حرصش رو دربیارم پام روی اون پام انداختم و با تمسخر از پرسیدم : _داری کجا میری ؟؟ با حرص و با چشمای به خون نشسته نیم نگاهی سمتم انداخت که خودم…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۷

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۷ 5 (1)

1 دیدگاه
🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #Part31     با ترس و چشمای گشاد شده نگام کرد و گفت: _چ…چیکار میکنی ؟! چاقو رو بیشتر فشار دادم و عصبی از پشت دندونای چفت شده ام غریدم : _میخوام خونت رو بریزم مرتیکه !! دستش رو خواست روی دستم بزاره که عصبی تکونی به…
WallpaperGram.IR 1562358066 z93787

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۶ 5 (1)

4 دیدگاه
🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #Part26 دادی از درد کشید ولی بازم ولم نکرد و بدتر دندوناش رو توی بالا تنه ام فرو کرد و فشارش داد ، با حرص موهاش رو بیشتر کشیدم و ناله زدم : _ولم کن عوضی ! سرش رو بلند کرد و با چشمای به خون نشسته…
۲۳۵۶۰۸

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۵ 2 (1)

3 دیدگاه
🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #Part21 بعد از کلاس و بیرون رفتن استاد با عجله وسایلم رو داخل کوله پشتیم انداختم که رزا با تعجب نگاهم کرد و سوالی پرسید : _جایی میخوای بری ؟؟ زیپ کوله رو به سختی بستم و خطاب بهش گفتم: _آره کار دارم … باید یه سر…