دسته‌بندی: رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 79

نگاهش رو بین چشمام چرخوند _آره شما جون بخواه !! با این حرفش‌ تقریبا ته دلم قرص شد پس باید تا تنور داغه نون رو بچسبونم پس بی معطلی گفتم : _میخوام برم یه سر به بچه ها بزنم کنجکاو پرسید : _منظورت خونه ی قدیمیته ؟؟ زبونی روی لبهام کشیدم _آره با تعجب گفت : _ولی تو که خیلی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 78

    بدون اینکه نگاهش رو از نازی بگیره پوزخندی‌ زد و با لحن خاصی گفت :   _یه چیزی درون این دخترهِ که داره بدجور من رو آزار میده ولی دقیق نمیدونم چی !!   با این حرفش به عینه دیدم که رنگ نازی پرید و دستپاچه به سمتم برگشت و جلوی چشمای ناباورم با صدایی که انگار از

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 77

با چشمای ریز شده لب زد : _اول بگو چرا تا این حد برات مهمه ؟؟ حالا چی میگفتم که بهم شک نکنه ؟؟ لبامو بهم فشردم و دستپاچه گفتم : _اوووم همینطوری دوست دارم بدونم آهااانی زیرلب زمزمه کرد و کلافه شروع کرد به حرف زدن _شخص مهمی نیست ولی تا اونجایی که میدونم نباید کسی بهش نزدیک شه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 76

دیدم که چطور چشماش گرد شدن و با تعجب خیره ام شده ولی الان هیچ چیزی جز لمس بدنش و داشتنش برام اهمیت نداشت یه آتیشی رو درونم شعله ور کرده بود که حالا باید به هر طریقی که شده خاموشش میکردم چون بدنم از کنترلم خارج شده و دلش آراد رو میخواست دستم که پشت گردنش نشست و به

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 75

نمیدونم چقدر خیره آراد بودم که با تکون خوردن دستش جلوی صورتم به خودم اومدم _کجایی دختر ؟؟ گیج دستی به صورتم کشیدم _ببخشید یه لحظه حواسم پرت شد ابرویی بالا انداخت و شیطون گفت : _احیانأ حواست پرت من که نشده ؟؟ دستپاچه دستی به گردنم کشیدم _نه اصلا اینطور نیست با حالت خاصی نگاهی بهم انداخت و شنیدم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 74

_بگو سگه رو برام بیارن دندوناش روی هم سابید و خشن غرید : _حرفش رو اصلا نزن که نمیشه با بغض نالیدم : _چرا آخه !! چنگال توی دستش رو عصبی تو بشقاب جلوش پرت کرد و خشن گفت : _اگه بخاطر اون نبود که اینطوری نمیشدی با لب و لوچه آویزون نالیدم : _ولی خودت بهم دادیش که بدون

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 73

_ رفتی حال و هوایی عوض کنی یا رفتی اون محله ؟! _چی ؟؟ کدوم محله ؟! سری تکون داد و جدی گفت : _آره محله قدیمی و خونت !! معلوم بود از یه چیزایی خبر داره و نمیتونم سرش کلاه بزارم و دروغ چیزی بگم پس به اجبار سری در تایید حرفش تکونی دادم و گفتم : _آره‌ یه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت72

” آراد ” از اینکه پشت بهم خوابیده بود خون داشت خونم رو میخورد به اینکه هرشب سرش روی سینه ام باشه و عطر موهاش رو نفس بکشم عادت کرده بودم ولی حالا با دوری ازش چطوری میخواستم شبم رو صبح کنم و طاقت بیارم ؟! نفسم رو با فشار بیرون فرستادم و نگاهمو توی تاریک روشن اتاق به سقف

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 71

لبامو بهم فشردم و خجالت زده پاهامو بهم جفت کردم و سعی کردم لباس فوق العاده کوتاهم رو پایین بکشم صدای دادهای بلندش هنوزم به گوشم میرسید خدمتکار بدبخت همش عذرخواهی میکرد ولی مگه آراد بیخیالش میشد ؟! _قبلا به همتون گفته بودم که مردای این عمارت حق ندارن پا داخل سالن بزارن گفتم یا نگفتم ؟؟ خدمتکار سرش رو

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 70

با چشماش بسته آروم آروم بوسه های کوچیکی رو لبهام میزد ، دودلی رو‌ کنار گذاشتم و شروع کردم باهاش همکاری کردن دستش رو نوازش وار روی‌ کمرم کشید و بیشتر به خودش چسبوندم نمیدونم چند دقیقه ای بود که درگیر هم بودیم که بالاخره ازم جدا شد و با نفس های بریده دستاش رو قاب صورتم کرد و درحالیکه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 69

با فکر به اینکه حتما اشتباه شنیدم بی حرکت موندم که این بار سرش رو توی‌ گودی گردنم فرو برد و آروم کنار گوشم با لحن خماری زمزمه کرد : _دوست دارم عشقم !! با شنیدن این حرف از دهنش ناباور بی حرکت موندم ، آنچنان خشکم زده بود که دهنم خشک شده و حتی قدرت تکون دادن زبونمم نداشتم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 68

_همه این سخت گیری هام بخاطر خودته میفهمی دیگه ؟! میدونستم همه حواسش پیش منه و میترسه بلایی سرم بیاد که اینطوری پیگیر کارهای من شده و مواظبه بلایی سرم نیارن حس اینکه کسی رو داشتم که بهش تکیه کنم و همیشه بی هیچ چشم داشتی حواسش بهم هست باعث شده بود بی اختیار لبخند بزرگی صورتم رو پر کنه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

عشق ممنوعه استاد پارت67

تموم این حرکاتش چند ثانیه هم طول نکشیده بود و همین هم باعث شده بود ناباور خشکم بزنه و بی حرکت بمونم سرش داشت نزدیک و نزدیک تر میشد که یکدفعه با شنیدن صدای عباس نجم که داشت نزدیکمون میشد به خودم اومدم و با وحشت محکم به عقب هُلش دادم و با نفس نفس خیره صورت ریلکس و بی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 66

  اینا معلوم نبود از کی پشت در داشتن زاغ سیاه ما رو چوب میزدن که دَر همشه خراب و زواردرفته منم ، تحمل نکرده و باز شده و اینطوری رسواشون کرده بود دستپاچه زودی آراد رو از روی خودم کناری زدم و درحالیکه صاف مینشستم عصبی گفتم : _چشمم روشن از کی تا حالا زاغ سیاه منو چوب میزنید

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 65

    آب دهنم رو صدا دار قورت دادم و با حرص نگاهش کردم ، که ابرویی بالا انداخت و گفت : _چیه ؟! بدون اینکه چیزی به زبون بیارم اشاره ای به پایین کردم که سرش رو کج کرد و با گیجی گفت : _نمیفهمم چی میگی ؟! به زبون بیار چی میخوای ؟! میدونستم میفهمه منظورم چیه و

ادامه مطلب ...