رمان عشق ممنوعه استاد پارت 79
نگاهش رو بین چشمام چرخوند _آره شما جون بخواه !! با این حرفش تقریبا ته دلم قرص شد پس باید تا تنور داغه نون رو بچسبونم پس بی معطلی گفتم : _میخوام برم یه سر به بچه ها بزنم کنجکاو پرسید : _منظورت خونه ی قدیمیته ؟؟ زبونی روی لبهام کشیدم _آره با تعجب گفت : _ولی تو که خیلی