رمان گریز از تو پارت 42
ابروهای ارسلان بهم چسبید و دوباره سرش را تکان داد: خب؟ _یه آمارم گرفتم از بچه هامون که مطمئن شم… فهمیدم افشین محافظ شخصی یاسمین بوده. ارسلان پلک هم نزد: چی؟ متین چنگ داخل موهایش انداخت: خیلی ازش میترسه اقا. مثل اینکه افشین همش اذیتش میکرده و… _متین؟ چشم هایش آنقدر سرخ و بی تاب شده بود که متین