رمان آووکادو پارت 182
دیگر نمیترسید، دیگر استرس و اضطراب نداشت. دیگر صدای جیغ و فریاد ها و التماس ها نمیشنید. حس لذت و خواستن سرتاسر وجودش را فرا گرفته بود. امید، به آرامی، یکی یکی لباسهای خودش و آلاله را در میآورد… حالا تن عریان دخترک پیش رویش قرار داشت. هرچند که با دستانش نقاط ممنوعهاش را میپوشاند اما