رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آووکادو

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 157

        همین جمله‌، نور امید را در دل اصلان‌خان روشن‌ می‌کند. حرفشان که تمام می‌شود، امید با ذهنی مشغول از اتاق کار پدرش بیرون می‌آید.   در راه شهیاد را می‌بیند، دل خوشی از مرد پیش رویش نداشت. گذشته نمی‌توانست فراموش شود!   شهیاد سلام بلندی می‌گوید، با آن‌که دلش نمی‌خواست اما می‌ایستد. در جواب شهیاد، سر

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 156

        اصلان خان با فکری که در ذهنش جولان می‌داد، لبخندی روی لب‌هایش می‌نشنید. لبخندی که از چشمان نگران امید دور بود.   – خیره، نگران نباش. حاله آلاله خوبه؟ فهیمه می‌گفت زیادی رو به راه نبوده انگار…   بی توجه به جمله‌ی اول پدرش، جوابِ جمله‌ی دوم را میدهد:   – خوبه چیزیش نیست.   خودش

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 155

      〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰   نمی‌داند برای چندمین بار است که ” حضورت به اندازه‌ی کافی اذیت کننده هست!” در ذهنش بانگ می‌زند. از کاری که انجام داده بود، پشیمان بود!   آن حالی‌ هم که آلاله داشت، عذاب وجدانش را دو چندان می‌کرد.   از وقتی آلاله آن را از خانه بیرون کرده بود، ذهنش درگیر بود. درگیر دخترک

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 154

          مگر داشتیم فرار می‌کردیم؟! مردک بعد از تصادف جنی شده بود!   فهیمه خانم که تا الآن مانند پسرش مشغول بررسی لیست غذاها بود، با شنیدن صدای هیجان انگیز امید، نگاهش را از منو گرفت:   – چی شد امید؟   – به سلیقه‌ی من اعتماد دارین؟   می‌خواستم بگویم “از اونجایی که زرت و

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 153

        این‌ مرد نمی تواند به این سادگی‌ها از اتفاق دیشب بگذرد! امکان ندارد!   – ناهار چی بخوریم فهیم جون؟   – فهیم جون و نقل و نبات، مثلا من مهمون توام، از من می‌پرسی؟   امید می خندد و سر مادرش را محکم می‌بوسد:   – دورت بگردم که دلت نمیاد بگی زهرمار و کوفت!

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 152

        این روزها چقدر حس غریبی دارم!   آرنجش را به چهارچوب در تکیه داده است و با چشم های ریز شده، به من و مادرش نگاه می‌کند:   – نه قربونتون برم من.. همه چی خوبه..   لبخند‌ کج امید آزارم می‌دهد و هیچوقت تا حد دلم نخواسته است فریاد بکشم..   – مامان خانوم، مارو

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 151

        – حالا هر چی!   با آرنج هایم، روی سینه‌اش فشار می‌آورم و بدنش را به عقب می‌رانم:   – واسه چی اومدی؟   بار دیگر نگاهی در اطراف می‌چرخاند و دست توی جیب می‌کند   – اومدم بگم از اونجایی که زنگ نزدی به مادر عزیزم و ایشونم حرف منو باور‌ نمی‌کنن، داره میاد که

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 150

      〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 – پاشو؟   – پا نمی‌شی؟   – با تو ام مصیبت!   – آلاله! پاشو.. چرا اینجا خوابیدی مصیبت؟   با احساس ضربه های ممتد کسی به ساق پایم، چشم هایم را باز می‌کنم. پلک باز می‌کنم و اولین چیزی که می‌بینم، دو پای کشیده مقابلم است.   سرم را بالا می‌برم و احتمالا، دچار

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 149

    〰〰〰〰〰〰〰〰〰   مغزش خسته تر از آن است که بتواند اتفاقات چند دقیقه پیش را تحلیل کند، فقط می داند مصیبتی به نام آلاله، کمر به جهنم کردن زندگی اش بسته و قصد پا پس کشیدن هم ندارد!   اصلا دختر چطور وارد خانه ش شده بود؟ چطور متوجهش نشده بودند؟ چطور یخچال مشروب ها را پیدا کرده

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 148

      – لابد دیگه.. زمینو ببین!   امید به پشت سرش اشاره می‌کند و متاسفانه نمی توانم واکنش نفس را ببینم.   قبل از اینکه امید روی کاناپه رهایم کند، از شدت گریه، بی اختیار عوق می‌زنم و چشمان امید گرد می‌شود:   – دوباره نه!   و از فاصله‌ی قابل توجهی، روی کاناپه پرتم می‌کند. دردی که

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 147

        با آرامش نگاهم می‌کند:   – چی گفت؟   – گفت تکون نخورم..   مظلومانه زمزمه می‌کنم و سرم را پایین می اندازم، نگاهم به گند و کثافت روی زمین میفتد و گریه ام شدت می گیرد..   – گفت تو تکون نخوری.. به من که نگفت!   – ولش کن نفس تو حال خودش نیست

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 146

        – امید..   نفس شهوت انگیز و بی وقفه نامش را زمزمه می‌کند و انگار کسی به معده‌ی من چنگ می‌زند، دستم را روی شکمم می‌گذارم و صدای امید، همه چیز‌ را بدتر می‌کند:   – هوم! چیه؟! خوشت اومده؟   حالا همه چیز واضح تر است، تن ورزیده‌ی امید روی بدن ظریف و جذاب نفس

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 145

        بعد از بستن در یخچال و کابینت، بدون اینکه فشار زیادی به لگنم بیاوردم، آرام روی زمین آشپزخانه می نشینم و شیشه را بغل می‌کنم.   درش را نبسته ام و بیش همچنان زیر بینی ام می پیچد..   آب دهانم را قورت می‌دهم و از بالا به محتویات شیشه نگاه می‌کنم، یک بار امتحانش که

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 144

        حتی از جمله‌ام ناراحت هم نمی‌شود مردک روانی!   – حالا که نمردم مجبوری تحمل کنی.   تنها می توانم لقب نفرت انگیز را به او نسبت دهم.   – اصلا زنگ می زنم آقا رهام منت توی آشغالو نمی کشم، از اولم همینکارو باید می‌ کردم!   – تو گوه می خوری زنگ بزنی بهش…

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 143

        بغضم را پس می زنم، من لعنتی حتی آدرس کامل این جهنم را بلد نیستم، چرا حرف سحر را تایید کردم؟   حالا باید از نگهبانِ جهنم، آدرس کامل را بپرسم!   با یادآوری اتفاقی آدرس خانه‌ی قبلی ام، تمام نفرتی را که از امید داشتم و این مدت صرف تصادف او و بی پناهی خودم،

ادامه مطلب ...