رمان عشق صوری پارت 32
2 دیدگاه
دستاش آروم آروم بالا میومدن و نرم نرمک خودشونو به سینه هام می رسوندن.دست من همچنان رو ی دستگیره بود. سرم رو خیلی آروم پایین آوردم و نگاهی به انگشتاش که یه نیمچه تلاش هم واسه باز کردن گره ی حوله داشت انداختم. امیدوارم بیشتر از این پیش نره……