رمان حورا پارت 355
سکوتم ماندگار بود و او ادامه داد: _ حورا تو هم ببخشیم، خودم خودمو نمیبخشم…مادرمو نمیبخشم، اینکه گذاشتم همچین کاری کنه با زندگیمون، اینکه خودم تن دادم به لجبازی و مسخره بازی، عین یه پسر نوجوون که تازه راست میکنه برا دختر مردم تو رو ول کردم و چسبیدم به یکی دیگه…نمیتونم، حالم