رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 78
حاج یوسف ابرویی بالا انداخت. -پس یه کاری کردی…؟! امیر اخم هایش بیشتر درهم شد. -حاجی بین من و خودشه…!!! دخترتون یکم که نه زیادی لوس و نازنازیه…!!! دخترتون رو چنان با کنایه گفت که حاج یوسف خندید. -یعنی فقط ما لوسش کردیم یعنی خودت هیچ تقصیری نداری…؟! امیر جدی