رمان Archives - صفحه 519 از 541 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان

رمان خان زاده جلد دوم پارت 31

رمان خان زاده جلد دوم پارت 31

  اگر همین الان بهش می گفتم الان که منو بغل کردی فقط من نیستم و یه بچه دیگه توی وجودمه چه عکس العملی نشون می داد! دلتنگی و دلگیری تمومی نداشت انگار … حتی یک سانت از من و فاصله نمی گرفت هیچ فاصله‌ای بینمون نمیذاشت انگار دیگه به من اعتماد نداشت میترسید دوباره محو بشم و برم برای

ادامه مطلب ...
رمان نفوذی پارت 18

رمان نفوذی پارت 18

با پرده های مشکی.. و چند تا مبل خاکستری..و ی میز توی اتاق بود… شبنم سوتی زد و همونطور که داشت اتاق رو نگاه میکرد گفت: -ما فک میکردیم خودمون پولداریم… ولی اینا انگار پول دار که نه… خر پولن… نگاهمو از پنجره گرفتم و گفتم: -خلافکارن دیگه…خر پولن… واسه خودشون پول پارو میکنن!… به سمت تخت رفتم و خودمو

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد دوم پارت 30

رمان خان زاده جلد دوم پارت 30

  حال دلم بد میشد چی میشد همون بچه توی شکم من بود و این همه اتفاق هیچ کدومشون نمی افتاد! واقعا خدا اینطوری می خواست منو آزمایش کنه یا اهورا رو؟ انگار که بد توی فکر رفته بودم از دنیا غافل شده بودم که با تکون خوردن دست راحیل جلوی صورتم به خودم اومدم و جانمی گفتم مشکوک بهم

ادامه مطلب ...
رمان آفرودیت و شیطان پارت 32

رمان آفرودیت و شیطان پارت 32

  ایران / تهران صادق با غضب نگاه خونینش را از نیما ، کارگر تره بار می گیرد و باز به منظور محکم کاری حرفش را برای هزارم ، گوشزد می‌کند. _نیما یادت نره که پارچه رو هر پنج دقیقه یه بار نمدار کنی و بندازی روی میوه ها ، این روزا هوا آفتابی شده ممکنه میوه ها گندیده بشن

ادامه مطلب ...
رمان نفوذی پارت 17

رمان نفوذی پارت 17

1_17 با صدای تینا که گفت: -برای من یه قهوه بیارین از فکر اومدم بیرون… آیلین از جاش بلند شد و اخم کرد و گفت: -این دختره تینا هم اومده اینجا برا ما شاخ شده!… نگاهی به شبنم کردم و بعد به آیلین و گفتم: -آیلین… آیلین که داشت یه لیوان از کابینت در میاورد سرشو به طرفم برگردوند و

ادامه مطلب ...
رمان آفرودیت و شیطان پارت 32

رمان آفرودیت و شیطان پارت 32

  آمریکا/ سان فرانسیسکو _ مطمئنی باور می کنه ؟ نیوراد کلاه هودی اش را روی سرش می گذارد و حلقه حلقه های موهای مجعدش روی پیشانی اش می ریزد. موهایش از نظر دیاتا ان لحظه واقعا نرم و لطیف به نر می رسیدند طوری که دوست داشت دست لا به لای آن خرمن شکلاتی بکند. _اینو یادت باشه ؛

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد دوم پارت 29

رمان خان زاده جلد دوم پارت 29

  مونس که از حرفای ما سر در نیاورده بود روی پام نشست و گفت _مامان چی داری میگی من نمیفهمم! پیشونیشو بوسیدم و گفتم قراره یه داداش کوچولو داشته باشی عزیز مامان دخترکم که از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شده بود بالا و پایین پرید و گفت _پس دیگه بابا از مسافرت میاد اگه این خبر رو بشنوه

ادامه مطلب ...
رمان نفوذی پارت 16

رمان نفوذی پارت 16

  نگاهی به شبنم کردم که کنج دو تا لبشو پایین داد و با اشاره ی دستش که تو هوا بود گفت: -من چمیدونم…. -اینقدر پشت سر من وز وز نکنید بجای این کاراتون زود حرکت کنید… باصدای زنه خودمو شبنم سکوت کردیم…این زنه هم انگار زندانی داره میبره … بی ریخت! … قلمبه! … توی ذهنم سوالای زیادی صف

ادامه مطلب ...
رمان حلقه آویز

رمان عشق تعصب پارت 68

  مگه میشد گرفته نباشم من بشدت نگران پسرم بودم ، وقتی ازش جدا شدم نگاهم به نگاه خشمگین بوسه افتاد خواستم برم که بازوم رو گرفت و گفت : _ وایستا ببینم ایستادم خیره بهش شدم که با خشم داشت بهم نگاه میکرد ، نفس عمیقی کشیدم و با صدایی که بشدت گرفته شده بود گفتم : _ چیه

ادامه مطلب ...
رمان صیغه استاد پارت 11

رمان صیغه استاد پارت 11

  منظورشو نمیفهمیدم چند قدم به عقب رفتم استاد رو بهم گفت _غذای گیتی رو اماده کردی؟ اصلا یادم رفته بود سراسیمه گفتم دارم اماده می کنم الان میارم با همین جمله از اتاق کذایی فرار کردم… ه قدری با عجله پله ها رو پایین می‌رفتم که چند باری ممکن بود روی زمین بیفتم و دست و پامو بشکنم بی

ادامه مطلب ...
رمان

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۱۴

ای در درون جانم و جان از تو بی خبر وز تو جهان پرست و جهان از تو بی خبر ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته عکس نورت تابشی بر کُن فکان انداخته ♥️به نام خدا♥️ 🔥⚡🔥⚡🔥⚡ ۱۴.۱ به سمت خانه اشان به راه افتادم . به خانه اشان رسیدم. ماشین را زیر درخت پارڪ ڪردم. نگاهی درآینه به خودم

ادامه مطلب ...
رمان آفرودیت و شیطان پارت 31

رمان آفرودیت و شیطان پارت 31

  ایران / تهران پلک هایش بی رمق بودند و هر لحظه ممکن بود روی هم بیفتند اما با این حال ، باز هم از زیر و رو کردن کتلت ها ، غافل نشد. خانوم جون ، داشت ظرف ها و لیوان های چای و املت صبحانه را می شست و با هر آب کشیدن یک ظرف یا لیوان یک

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد دوم پارت 28

رمان خان زاده جلد دوم پارت 28

شاهینی میگفت باید سرپا بشم و به زندگیم برسم می گفت اینطور خونه نشین شدن و دوری کردن از کار و شرکت و آدمایی که قبلاً باهاشون در ارتباط بودم برای من اصلا خوب نیست می‌گفت باید تحمل کنم تا بالاخره صبر آیلین تموم بشه و خودش بیاد سراغم. تا به حال انقدر درمونده نشده بودم باورش برام سخت بود

ادامه مطلب ...
رمان صیغه استاد پارت 10

رمان صیغه استاد پارت 10

  با استرس گوشه لب مو جویدم استاد که کلافه به نظر می‌رسید نگاهی به اطراف انداخت و با دیدن اون کافی شاپ که فقط چند مغازه با ما فاصله داشت به سمت اونجا رفت و گفت _ مردم از گرما بریم یه چیزی بخوریم… پشت سرش راه افتادم و وارد کافی‌شاپ شدم وقتی پشت میز نشستیم استاد بدون اینکه

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد دوم پارت 27

رمان خان زاده جلد دوم پارت 27

شرکت و به حال خودش گذاشته بودم پامو اونجا نمیذاشتم وقتی مونس و آیلین نبود این شرکت و پول در آوردن به چه درد من میخورد؟ ساعت از ۱۲ شب گذشته بود همه خونه توی تاریکی فرو رفته بود و من مثل هر شب سیگار پشت سیگار روشن می کردم و از پنجره اتاق به بیرون نگاه میکردم روزای سختی

ادامه مطلب ...