رمان آس کور

رمان آس کور پارت 140 4.2 (75)

3 دیدگاه
        چنان سفت و محکم سراب را به آغوش کشیده بود که انگار میخواست به همه بفهماند دیگر از او جدا نخواهد شد.   بردیا و رها سعی کردند سراب را از میان دستانش بیرون بکشند تا از چند و چون حالش مطلع شوند اما حامی رهایش…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 139 4.2 (132)

12 دیدگاه
        _ تو کی هستی؟ دنبال چی ای؟   _ عزرائیلتون! میخوام جون دادن تک تکتونو ببینم!   بردیا کمی دورتر مشغول صحبت با رها شد و حواس یاشا تمام قد به او بود که پس از چند ثانیه انگشت شستش را بلند کرده و لب زد:…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 138 4.2 (119)

7 دیدگاه
        بار هزارم بود که طول و عرض سالن انتظار را بالا و پایین میکرد. چند باری سرش را به دیوار کوبید و کنارش روی زمین سر خورد.   _ دیر میشه، به خدا دیر میشه…   یاشا رسیده بود اما به دلایل امنیتی برای سوال و…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 137 4.3 (106)

7 دیدگاه
        انگار صاعقه خورده بود، انگار زیر پایش به یکباره خالی شده و با مخ زمین خورده بود.   در عرض کسری از ثانیه خشکش زد و حتی چشمانش هم دیگر برای اشک ریختن تلاشی نمیکردند.   یعنی چه که دختر راغب نبود؟ چشم که باز کرد…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 136 4.3 (115)

15 دیدگاه
    به چشمان جدی راغب زل زد، به آن نگاه نمی آمد شوخی داشته باشد. اما چنین چیزی هم ممکن نبود، کی باردار شده بود که خودش خبر نداشت؟!   پوزخندش را همچون خار در نگاه یخ زده ی راغب فرو کرد و با لحنی سراسر تحقیر، محکم و…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 135 4.5 (106)

4 دیدگاه
        بینی اش تیر کشید و کاسه ی چشمانش به آنی پر شد. برای سراب آنقدرها هم ناراحت نبود.   چرا که او را نامرد میدانست و به خاطر ضربه ای که به حامی زده بود چشم دیدنش را نداشت. حتی گاهی در خلوت خود آرزوی گم…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 134 4.3 (112)

3 دیدگاه
        حامی صدای لرزانش را دوباره به گوش پدرش رساند.   _ گوشیمو میدی بابا؟ میخوام ببینمش… دلم براش تنگ شده… بده بابا…   حاج آقا آه جانسوزی کشید و با شرمندگی سر پایین انداخت. چه چیز را ببیند؟ آزار و اذیت همسرش توسط چند مرد را؟…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 133 4.4 (107)

3 دیدگاه
        بلافاصله دستان هر دو شل شد و گوشی با صدای بدی زمین افتاد. با چشمانی گشاد شده به هم زل زده بودند و ناباوری از نگاهشان فوران میکرد.   چرا حامی تاکنون مسئله ی به این مهمی را بازگو نکرده بود؟! چرا برگ برنده ای به…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 132 4.4 (109)

8 دیدگاه
    حامی هنوز آن عکس منحوس را هضم نکرده بود، جا برای عکسی جدید نداشت. پاهایش به زمین چسبیده بودند و ابدا دلش نمیخواست حتی دستش هم به آن گوشی بخورد.   _ یا فاطمه ی زهرا، خدا میدونه باز چی فرستادن…   بردیا دست مشت شده اش را…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 131 4.4 (111)

7 دیدگاه
        چند قلپ از آب را با ولع نوشید و حتی مزه اش را هم نفهمید. فقط نیاز داشت دهان و گلویش را از بی آبی نجات دهد.   رفته رفته حس به زبانش برگشت و از طعم شوری آب، عقی زد. تمام محتوای دهانش را بیرون…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 130 4.4 (96)

9 دیدگاه
        سطل پر از آب یخ را روی سرش ریختند و همچون برق گرفته ها چشمانش تا آخرین حد ممکن گشاد شد.   نفس سنگین و یکهویی ای کشید که در گلویش گیر کرد و با دهانی باز در جستجوی هوا له له زد.   راغب که…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 129 4.5 (102)

2 دیدگاه
      نگاه معناداری بین هر چهار نفرشان رد و بدل شد و قبل از اینکه کسی چیزی بگوید، حامی تکان سختی خورد و با دست گذاشتن روی زمین سعی کرد برخیزد.   اما هنوز نیم خیز نشده باز هم روی زمین افتاد و کارش را تکرار کرد. انگار…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 128 4.4 (104)

3 دیدگاه
        نگاه تاسف بار و غمگینی به سر تا پای رسا انداخت و با دست کشیدن به صورتش، تلاش کرد گر گرفتگی تنش را کاهش دهد.   سمت خانه راه افتاد که صدای بغضی و سرخورده ی رسا پاهایش را به زمین چسباند.   _ هیچوقت منو…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 127 4.4 (106)

5 دیدگاه
    چای را که سر کشید اوضاع معده اش از این رو به آن رو شد. پشت میز نشست و شروع به تمدید آرایشش کرد.   غیبتش داشت طولانی میشد و عجیب بود که سر و کله ی راغب هنوز پیدا نشده بود. حتما سرش با مهمان های خاصش…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 126 4.4 (101)

9 دیدگاه
        سراب سرجایش ایستاده و صدای دندان قروچه اش به گوش راغب رسید که تکخندی زده و سقلمه ی آرامش را به پهلوی سراب کوبید.   برای اینکه سراب فرصت به خود آمدن پیدا کند، دستش را سمت رجبی دراز کرد تا خوش و بشی کند.  …