رمان آس کور

رمان آس کور پارت 130 4.4 (97)

9 دیدگاه
        سطل پر از آب یخ را روی سرش ریختند و همچون برق گرفته ها چشمانش تا آخرین حد ممکن گشاد شد.   نفس سنگین و یکهویی ای کشید که در گلویش گیر کرد و با دهانی باز در جستجوی هوا له له زد.   راغب که…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 129 4.6 (103)

2 دیدگاه
      نگاه معناداری بین هر چهار نفرشان رد و بدل شد و قبل از اینکه کسی چیزی بگوید، حامی تکان سختی خورد و با دست گذاشتن روی زمین سعی کرد برخیزد.   اما هنوز نیم خیز نشده باز هم روی زمین افتاد و کارش را تکرار کرد. انگار…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 128 4.4 (105)

3 دیدگاه
        نگاه تاسف بار و غمگینی به سر تا پای رسا انداخت و با دست کشیدن به صورتش، تلاش کرد گر گرفتگی تنش را کاهش دهد.   سمت خانه راه افتاد که صدای بغضی و سرخورده ی رسا پاهایش را به زمین چسباند.   _ هیچوقت منو…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 127 4.4 (106)

5 دیدگاه
    چای را که سر کشید اوضاع معده اش از این رو به آن رو شد. پشت میز نشست و شروع به تمدید آرایشش کرد.   غیبتش داشت طولانی میشد و عجیب بود که سر و کله ی راغب هنوز پیدا نشده بود. حتما سرش با مهمان های خاصش…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 126 4.4 (101)

9 دیدگاه
        سراب سرجایش ایستاده و صدای دندان قروچه اش به گوش راغب رسید که تکخندی زده و سقلمه ی آرامش را به پهلوی سراب کوبید.   برای اینکه سراب فرصت به خود آمدن پیدا کند، دستش را سمت رجبی دراز کرد تا خوش و بشی کند.  …
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 125 4.4 (97)

3 دیدگاه
      راغب انگشت شستش را گوشه ی لبش کشید و مرموز خندید. چشمک معناداری به سراب که دست به سینه مقابلش ایستاده بود زد و نزدیکش شد.   _ حرف حق جواب نداره دختر خوردنی من! شاید اگه حرفای تکراریمو عملی کنم تاثیرگذار تر بشه، بد فکری ام…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 124 4.4 (107)

3 دیدگاه
        راغب که رهایش کرد، لبه ی تخت را چنگ زد تا تن دستمالی شده اش پخش زمین نشود. نفس های یکی در میان شده اش را با صدا بیرون میداد.   راغب از پشت سرش بلند شده و کاملا عادی و خونسرد دستی به لباس هایش…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 123 4.5 (115)

3 دیدگاه
        سراب پلک هایش را از هم فاصله داد‌. نگاه خیره و معنادارش را به چشمان همیشه ی خدا سرد و بی احساس راغب دوخت.   حتی در اوج رابطه هایشان هم این نگاه، همیشه سرد بود و عاری از احساس. زبان و دهانش دروغ گوهای قهاری…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 122 4.5 (107)

1 دیدگاه
        خیره به لباسی که سحر از کاورش خارج کرده و قصد داشت در پوشیدنش کمکش کند، دست به کمر زد.   _ مرتیکه ی بی ناموس چه فکری با خودش کرده؟!   از حرص نفس نفس میزد اما هیچ چیز باعث نمیشد که دق و دلی…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 121 4.4 (121)

5 دیدگاه
      چنان شتاب زده و با سرعت همه جا را میگشت و همه چیز را زیر و رو میکرد که انگار نه انگار تا چند دقیقه ی قبل حتی نای پلک زدن هم نداشت.   نور کم جانی را زیر مبل دید و با زانو روی زمین نشست.…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 120 4.3 (123)

4 دیدگاه
  راغب که بیش از حد روی آن امضا حساب باز کرده بود، سر سمت سراب چرخاند و چشمکی ضمیمه ی خنده ی مضحکانه اش کرد. _ مجبوری! سراب لبه های روبدوشامبرش را بهم نزدیک کرد تا سینه های لختش را بپوشاند. بندهایش را گره محکمی زد و دست به…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 119 4.4 (117)

2 دیدگاه
  چند لحظه ای زیر نگاه خیره و دلسوزانه ی خدمتکارها ماند. چقدر ترحم برانگیز شده بود… قلبش از شدت خشم تند میکوبید و کاسه ی سرش داغ شده بود. هنوز سیاه پوش آن عشق بود و راغب اینطور وقیحانه، انگار نه انگار که زندگی اش را بر باد داده،…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 118 4.4 (112)

6 دیدگاه
  کنار حامی نشست و حالا هر دو خیره به صفحه ی خاموش تلویزیون بودند. حامی عشقش را از دست داده بود و حاج آقا دخترش را… _ حتما یه راهی بود که بشه همه چیو درست کرد، مگه نه؟ همیشه یه راهی هست… دوسم نداشت بابا… از معدود دفعاتی…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 117 4.3 (103)

3 دیدگاه
  پوزخند تحقیر آمیز راغب را با خنده ای یک وری جواب داد و از گوشه ی چشم نگاهش کرد. با همان ابهت همیشگی به صندلی تکیه زده و پا روی پا انداخته بود. دلش میخواست این مرد را از آن سقفی که برای خود ساخته بود پایین بکشد. _…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 116 4.5 (105)

6 دیدگاه
  _ خفه شو لعنتی… خفه شو… حامی به جان در افتاده بود و مشت های پشت سر همش را روی آن میکوبید. انگار زجری که میکشید را از طریق انگشتانش خالی میکرد. سراب چشم از آن صحنه گرفت و شک نداشت قلبش از حرکت خواهد ایستاد. کف دستش را…