رمان آس کور پارت 60
فقط دهان هایی را میدید که به نوبت باز و بسته میشدند. چیزی نمیشنید و سرش به دوران افتاده بود. حالت تهوع امانش را بریده بود و هر لحظه امکان داشت وسط مجلس از پا در بیاید. صدای غلط کردم هایش به گوش خدا هم نمیرسید که هیچ راه فراری را برایش باز نمیکرد. فضای