رمان آس کور پارت 104
گوشه ی پلکش پرید و سرِ پایین افتاده اش را بلند کرد. نگاهش عجیب شده بود، عجیب و متفاوت. _ میبخشی نه؟ نه این حامی، حامی سابق بود و نه نگاهش آن گستاخی قبل را داشت. شرم و حیایی محو روی نگاهش سایه انداخته بود! اما او پدر بود و دلواپسی عمیق ترین احساسش. پدر بودنش را گوشه ای