رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت آخر 3.1 (9)

49 دیدگاه
    فقط احساس میکردم يه چيز داره چنگ میزنه تو گلوم! چند قدم برداشتم و رفتم داخل ولی واقعا پاهام ياری نمیکرد جلو تر برم! در آخر خود پرستاره جلو اومد و من تازه صورت کوچيک سفيدش رو ديدم با چشمايی که بسته بود و مشخص نبود به من…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 267 5 (2)

23 دیدگاه
    نيشخندی زدم و ليوانم و رو ميز گذاشتم و گفتم: _کوتاه بيايم يا کوتاه بيام!؟ ديگه چقدر کوتاه بيام!؟ از دلخوريام گذشتم ولی اون دست پيش گرفته پس نيفته با دلخوری بيشتر ادامه دادم: -گفتم باشه عيب نداره بزار من راه بيام باهاش من اين زندگی و بسازم…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 266 4.7 (3)

21 دیدگاه
    _نميدونم چه قانونيه اما آدما اين طورين که با يه عده يا يک نفر خوشحال ترن، راحت ترن ولی هميشه دوست دارن و ميخوان که برن سمت کسايی که بهشون محل نمیدن و تو تنگا قرارشون ميدن! شايد ميخوان به اون يه عده که بهشون محل نميدن خودشون…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 265 3 (4)

15 دیدگاه
    قلپ ديگه ای از آب ليمو نمک ترشم خوردم و خواستم برم تو اتاقم که صدای جاويد باعث شد نگاهم و به ته سالن پذيرايی بدم _بيا اين جا متعجب نگاهش ميکردم که اشاره ای به مبل رو به روش کرد و جدی تر گفت: _با توام! با…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 264 3.7 (6)

23 دیدگاه
      _چه قيمتی مد نظرتونه!؟ _ما فقط بيست درصد تخفيف خواستيم چون ثبت سفارشامون زياد اما آقای اريانمهر مرغشون يه پا داره سری تکون دادم و نگاهم و به جاويد دادم _عيب نداره من مشکل و حل میکنم برای اين که مشتريمون بمونين ما به شما بيست و…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 263 5 (2)

7 دیدگاه
    خنده عصبی کردم و گوشزد گرانه روی فامیلی جاوید تاکید کردم و سوالی گفتم: _منظورتون آقای آریانمهر دیگه؟   اخم کمرنگی کرد _بله   _حتما اشتباهی شده چون این جا دفتر کار منه!؟   ابروشو این بار داد بالا _جاوید یعنی آقای آریانمهر این طوری به من نگفتن…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 262 5 (2)

6 دیدگاه
    نیمچه لبخندی زدم و نیم نگاهی به چهره ی جاوید کردم، نفس عمیقی کشیدم که صدای جاوید این بار توجهم و جلب کرد _من چه دِینی به فرزان دارم!؟   با گفتن این جمله متعجب بهش خیره شدم فکر میکردم فراموش کرده این بحث و اما انگار هنوز…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 261 4.3 (3)

12 دیدگاه
      هنوز حرفش و کامل نزده بود که تو یه تصمیم آتی یه قدم بلند سمتش برداشتم و محکم چسبوندمش به خودم ساکت و ترسیده نگاهم می‌کرد اما من نمی‌دونستم‌ چی بگم! می‌گفتم ببخشید به خاطر قضاوتای الکیم یا می‌گفتم منم هنوز دوست دارم ولی هنوز از دستت…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 260 5 (2)

11 دیدگاه
    دستی رو چشمام کشیدم، خواستم برم اما نگاهم به صفحه روشن گوشی تو دستش خورد! صفحه ی گوشیش روشن بود و این یعنی آوا تازه از سر خستگی خوابش برده… نگاهی به صورتش کردم و بعد نگاهی به گوشی تو دستش و کنجکاو گوشی رو از لای دستاش…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 259 4.7 (3)

4 دیدگاه
    با یاد اون شب نحس مهمونی که از عصبانیت یه غلطی کردم و از شانس گندم آیدینم شاهدش شد اخمی کردم _اگه منظورت رابطه اون شبم با ژیلاس همون یک بار بود اونم سر عصبانیت و نداشتن حواس اصلا همه اینا یه طرف من فرق دارم من…  …
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 258 5 (2)

7 دیدگاه
  ×××   جاوید*   کلافه دستی لای موهام کشیدم و به ساعت نگاهی کردم… دو سه ساعتی میشد از آزمایشگاه اومده بودیم اما صدای گریه از اتاقش قطع نمیشد و این وسط وجدان منم انگار بیدار شده بود و هی بهم می‌توپید که چرا همچین کاری کردی ولی عقل…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 255 5 (2)

6 دیدگاه
    فکش منقبض شد که حرصی ادامه دادم _می‌دونی! نباید به حرف فرزان گوش میدادم اون‌ گفت بیام بهت حقیقت و بگم اون گفت تو پدر این بچه ای حق داری بدونی اون بود که گفت یه فرصت دیگه به خودتون بدید اما تو!… تو هنوز‌ همون نامرد قبلی…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 254 4 (4)

12 دیدگاه
  ×   رو تختم‌ نشسته بودم و پوست لبم و می‌کندم و اصلا دوست نداشتم اون آزمایش لعنتی و بدم! بدجور ترس تو دلم‌ می‌نداخت و از طرفی فکر این که وقتی اونجا اون آزمایش و بدم‌ به چشم پزشک و بقیه چه آدمی دیده می‌شدم بدتر با روح…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 253 5 (2)

17 دیدگاه
    نگاه ناباور بغض دارم رو صورتش بود و سری به چپ و راست تکون دادم که نگاهش و ازم‌ گرفت و از صندلی میز ناهار خوری بلند شد _پاشو برو آماده شو نیم ساعت دیگه بریم!   پشتش و کرد و خواست بره که صدام دراومد _ادعات میشه…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 252 5 (2)

3 دیدگاه
  ×   صدای قلبش که به گوشم می‌رسید دوست داشتم گریه کنم از فرط خوشحالی که بچم سالمه! نگاهم به دکتر بود که روبه ما گفت: _اگه پسر شه اسمش و چی میزارین؟   با این حرف چشمام گرد شد _پسره!؟   _نه نگفتم پسر که گفتم‌ اگه پسر…