رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 16 5 (1)

4 دیدگاه
  آوا* دستام رو ماساژ دادم و با تعجب به رفتنش نگاه کردم! روانی!… اینجا چیکار میکرد؟… این چه برخوردی بود با من داشت؟ انگار ارث باباش رو خوردم… خوب تو هم یه چی بنال دیگه چرا مثل بز نگاهش میکنی آوا!؟… پوفی کشیدم‌ و به خاطر اتفاق پیش افتاده…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 15 5 (2)

33 دیدگاه
  نمی‌تونستم جواب بدم فقط هق میزدم تو بغلش و تیکه تیکه کلمات نامفهوم میگفتم _مَ..ن من با..ید اَلان.. پی پیش ما..مانم با..ش… اما بازم‌ نتونستم حرف بزنم و گریم بیشتر شد… دستام از حساسیت به مواد شوینده آتیش گرفته بود و ژیلا این و می‌دونست… می‌دونست و با این…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 14 5 (2)

9 دیدگاه
  متعجب خیره شده بودم به آتنا که نگاه اونم به من خورد و اومد سمتم… چشماش یه هاله قرمز داشت و معلوم‌ بود گریه کرده… همین‌جوری نگاهم بهش بود و داشتم خودم رو آماده می‌کردم که داستان امروز رو بهش بگم و اینکه بگم هر کاری از دستم برمی‌یومد…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 13 5 (2)

2 دیدگاه
  تشکری کردم و سمت ته‌ باغی رفتم که همش درخت بود… درختایی که برگاشون از سر فصل پاییز رنگارنگ شده بودن.‌‌.. همینطور خیره به اطراف بودم که صدای آب به گوشم خورد سرم رو برگردوندم و به اطراف نگاهی کردم و آخر سر چشمم به آبشار خیلی کوچیک مصنوعی…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 12 5 (1)

4 دیدگاه
  × جاوید* از جلسه اومدم بیرون که پشت سرم آیدینم بلند شد و یه ببخشید گفت… داشت می‌اومد سمتم اما بی‌توجه بهش رفتم داخل دفترم و در رو پشت سرم بستم که اونم بعد مدت کمی اومد داخل… بدون حرف فقط نگاهش کردم که تند تند گفت: _غلط کردم،…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 11 5 (3)

3 دیدگاه
  × نشسته بودم کنار آتنا و ذهنم درگیر حرفاش بود… دیگه گریه نمیکرد اما ساکت به یه جایی خیره شده بود که رو بهش کردم و گفتم: _خب اون فرزان که بهت گفته بود تو رو میفرسته خارج برای مدلینگ برای چی دزدی کردی دیگه!؟ بهم نیم نگاهی کرد…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 10 4.7 (3)

4 دیدگاه
  بدون توجه به اون زن سریع گفتم: _باشه… من کار دارم با اجازه! سریع وارد حیاط شدم ولی صدای آتنا که خطاب به اون زنه بود رو شنیدم _دِ زبون به دهن بگیری بد نیستا… دختره سکته کرد… بیا بریم تا اون امیر عوضی دوباره زنگ نزده وَ بعد…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 9 5 (1)

2 دیدگاه
  ××× جاوید* از دفتر کارم بیرون زدم و نگاهم رو به سالن ساکت و خلوت دادم‌…‌ فقط منشیم هنوز نرفته بود و سرش تو لپتاپ رو به روش بود که تا من رو دید بلند شد و گفت: _جناب آریانمهر میشه منم برم؟ بدون در نظر گرفتن سوالش رو…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 8 4.3 (4)

1 دیدگاه
  نگاهم خیره بهش بود که تند تند از این سمت به اون سمت می‌رفت و زیر لب غر میزد… سریع برای این‌‌ که نگاهش به من نیوفته کنار رفتم و دستی لای موهام کشیدم؛ از آشپزخونه فاصله گرفتم و از پله های کنار بدو بدو بالا رفتم و بدون…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 7 5 (3)

5 دیدگاه
  _آقا جاوید برم سمت خونتون؟ با صدای راننده به خودم اومدم و سری به تایید تکون دادم که ماشین رو به حرکت در آورد و ادامه داد _آقا خیلی ببخشید… اصلا به من ربطی نداره و زبونمم همون طور که گفتی لال می مونه چیزی به همین دختره یا…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 6 5 (3)

9 دیدگاه
  ××× با خودکار روی میز ضرب گرفته بودم و اعصابم بهم ریخته بود… فکر این که ژیلا بیاد این جا کار کنه و مجبور باشم حضورش رو تو شرکت تحمل کنم مثل خوره داشت جونم رو میخورد… چشمام رو محکم باز و بسته کردم و با خودم‌ زمزمه کردم…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 5 5 (2)

1 دیدگاه
  × سرم تو پرونده های شرکت بود… دوست داشتم هر چی زودتر کارا تموم شه و برسم خونه تا یه دوش آب گرم بگیرم اما حالا حالاها کار داشتم… مشغول کار که صدای در اومد _بفرمایین؟ در باز شد و قامت آیدین دیده شد که ابروهام رو بالا دادم…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 4 5 (1)

8 دیدگاه
  _حالا برای چه تخصصی گفتی بیاد تحصیلاتش چیه؟ دستی به پشت گردنش کشید و گفت: _کار تخصصی که نه… همین کارای تایپ بچه ها که خیلی طول می کشه و این دَوندگیا و هماهنگیا دیگه… اونارو انجام بده یکم کارِ بچه ها جلو بیفته! اخمام رفت تو هم… رسما…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 3 4.7 (3)

2 دیدگاه
  مثل خودم تو صورتم براق شد و گفت: _کمرم درد میکنه نمیتونم وایسم! پوفی کشیدم که بی‌توجه به من دوباره رو همون زمین سرد نشست و لب زد _اگه اون ژیلا مجبورم نمی کرد دوباره سالن رو تمیز کنم الان حال و روزم این نبود… حالم از همشون بهم…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 2 4.3 (3)

3 دیدگاه
  بی توجه راهم رو کج کردم تا دیگه به حرفاش که لایق خودش و خانوادش بود گوش ندم، اصلا چه اهمیتی داشت حرفاش یا بهتر بگم حرفاشون وقتی خودم از خودم مطمئن بودم؛ تو این لحظه ها فقط مادر مریضم برام مهم بود و بس… مادری که با اون…