رمان آووکادو Archives - صفحه 3 از 13 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آووکادو

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 152

        این روزها چقدر حس غریبی دارم!   آرنجش را به چهارچوب در تکیه داده است و با چشم های ریز شده، به من و مادرش نگاه می‌کند:   – نه قربونتون برم من.. همه چی خوبه..   لبخند‌ کج امید آزارم می‌دهد و هیچوقت تا حد دلم نخواسته است فریاد بکشم..   – مامان خانوم، مارو

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 151

        – حالا هر چی!   با آرنج هایم، روی سینه‌اش فشار می‌آورم و بدنش را به عقب می‌رانم:   – واسه چی اومدی؟   بار دیگر نگاهی در اطراف می‌چرخاند و دست توی جیب می‌کند   – اومدم بگم از اونجایی که زنگ نزدی به مادر عزیزم و ایشونم حرف منو باور‌ نمی‌کنن، داره میاد که

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 150

      〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 – پاشو؟   – پا نمی‌شی؟   – با تو ام مصیبت!   – آلاله! پاشو.. چرا اینجا خوابیدی مصیبت؟   با احساس ضربه های ممتد کسی به ساق پایم، چشم هایم را باز می‌کنم. پلک باز می‌کنم و اولین چیزی که می‌بینم، دو پای کشیده مقابلم است.   سرم را بالا می‌برم و احتمالا، دچار

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 149

    〰〰〰〰〰〰〰〰〰   مغزش خسته تر از آن است که بتواند اتفاقات چند دقیقه پیش را تحلیل کند، فقط می داند مصیبتی به نام آلاله، کمر به جهنم کردن زندگی اش بسته و قصد پا پس کشیدن هم ندارد!   اصلا دختر چطور وارد خانه ش شده بود؟ چطور متوجهش نشده بودند؟ چطور یخچال مشروب ها را پیدا کرده

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 148

      – لابد دیگه.. زمینو ببین!   امید به پشت سرش اشاره می‌کند و متاسفانه نمی توانم واکنش نفس را ببینم.   قبل از اینکه امید روی کاناپه رهایم کند، از شدت گریه، بی اختیار عوق می‌زنم و چشمان امید گرد می‌شود:   – دوباره نه!   و از فاصله‌ی قابل توجهی، روی کاناپه پرتم می‌کند. دردی که

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 147

        با آرامش نگاهم می‌کند:   – چی گفت؟   – گفت تکون نخورم..   مظلومانه زمزمه می‌کنم و سرم را پایین می اندازم، نگاهم به گند و کثافت روی زمین میفتد و گریه ام شدت می گیرد..   – گفت تو تکون نخوری.. به من که نگفت!   – ولش کن نفس تو حال خودش نیست

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 146

        – امید..   نفس شهوت انگیز و بی وقفه نامش را زمزمه می‌کند و انگار کسی به معده‌ی من چنگ می‌زند، دستم را روی شکمم می‌گذارم و صدای امید، همه چیز‌ را بدتر می‌کند:   – هوم! چیه؟! خوشت اومده؟   حالا همه چیز واضح تر است، تن ورزیده‌ی امید روی بدن ظریف و جذاب نفس

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 145

        بعد از بستن در یخچال و کابینت، بدون اینکه فشار زیادی به لگنم بیاوردم، آرام روی زمین آشپزخانه می نشینم و شیشه را بغل می‌کنم.   درش را نبسته ام و بیش همچنان زیر بینی ام می پیچد..   آب دهانم را قورت می‌دهم و از بالا به محتویات شیشه نگاه می‌کنم، یک بار امتحانش که

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 144

        حتی از جمله‌ام ناراحت هم نمی‌شود مردک روانی!   – حالا که نمردم مجبوری تحمل کنی.   تنها می توانم لقب نفرت انگیز را به او نسبت دهم.   – اصلا زنگ می زنم آقا رهام منت توی آشغالو نمی کشم، از اولم همینکارو باید می‌ کردم!   – تو گوه می خوری زنگ بزنی بهش…

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 143

        بغضم را پس می زنم، من لعنتی حتی آدرس کامل این جهنم را بلد نیستم، چرا حرف سحر را تایید کردم؟   حالا باید از نگهبانِ جهنم، آدرس کامل را بپرسم!   با یادآوری اتفاقی آدرس خانه‌ی قبلی ام، تمام نفرتی را که از امید داشتم و این مدت صرف تصادف او و بی پناهی خودم،

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 142

    ” – آها باشه ”   ” – چیزی لازم نداری؟ ”   گاهی نگرانی هایش مرا یاد عزیز خودم می اندازد، دوست عزیز تر از جانم، نیکای مهربانم..   انگشتانم را روی کیبورد به حرکت در می‌آوردم:   ” – نه ممنون   و بعد با یادآوری ماهیت کنکور و جزوه های بی شماری که ملزم به

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 141

        وارد خانه می‌شود و با حرص در یک مسیر مستقیم قدم برمی‌دارد و راه رفته را باز می‌گردد، چرا دیر کرده‌اند؟   چند باری از چشمی در، راهرو راه چک می‌‌کند، پس کجا مانده‌اند؟   صحنه های عجیبی در ذهنش شکل می‌گیرد، ناخودآگاه رهام و آلاله را در موقعیت های مختلف حین انجام کار های عاشقانه

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 140

      – چی پرسیده؟   – پرسیده خوبی یا نه.   چیزی نمی‌گوید و تغییر حالتش از چشم رهام پنهان نمی ماند، قلب این مرد هنوز هم به دخترک واکنش نشان می داد!   – خوش خوشانت شد؟   – زر نزن رهام، خوش خوشان چی؟   – باشه تو راست می‌گی.. حالشو بپرسم؟   – حال چیشو؟

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 139

      〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 *چند ساعت قبل*   تنش توسط رهام به عقب هل داده می‌شود   – امید؟ چته؟ چی شده؟   رهام بازوهایش را می گیرد و کمی تکانش می‌ دهد:   – با توام! خوبی؟ چی شده؟   نگاهش را سرتاسر خانه می‌چرخاند، این چه اوضاعی‌ست؟ تقریبا تمام چیز‌های شکستنی خانه بر روی زمین به هزار تکه

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 138

  – منظورم اینه خبری از علاقه‌ش نیست، فقط داره رفتارای بد و زننده‌شو به خاطر میاره.. – مگه قبلا علاقه ای بود که برگرده؟ چون نزدیک ماشین شده‌ایم، سوالم بی جواب می‌ماند. – فکر‌ کنم خوابیده.. رهام زمزمه می‌کند و با باز کردن درب ماشین، کمکم می‌کند که روی صندلی برگردم.. با اینکه در را به آرامی می‌بندد، اما

ادامه مطلب ...