رمان آووکادو Archives - صفحه 5 از 13 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آووکادو

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 122

صدای رهام فریاد می‌شود به جان ترسیده و نگرانش – می‌گم چی شده؟ نمی‌شنوی؟! تکان سختی می‌خورد و اشک‌هایش بیشتر می‌شود… صدایش از ته چاه انگار بیرون می‌آید – ماشین زد بهش… الآن تو اتاق عمله… – یا خدا… وای وای وای… دستش را مقابل دهانش نگه‌می‌دارد و رهام می‌پرسد کدام بیمارستان است و او نایی برای جواب دادن ندارد…

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 121

  صدای دخترک بالا که می‌رود، با احساساتی به غلیان درآمده، صورتش را جلو می‌کشد و لب‌هایش را محکم به لبهای دخترک می‌کوبد…. لب زیرینش را گاز گرفته و خیلی زود، با اکراه کنار می‌کشد – می‌گم آروم باش… دخترک بغض کرده، شانه‌اش را محکم روی لب‌هایش می‌کشد و حالش…. نمی‌داند چه حالی دارد – یه بله قراره بگی چرا

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 120

  – ولت کنم؟! محاله… خیره می‌شوم به مردمک‌های آبی روشن چشم‌هایش… چشم‌هایی که مانند اقیانوس می‌ماند. هم رنگشان، هم طبیعتشان. دیگر تقلا نمی‌کنم…. علتش را خودم هم نمی‌دانم و او سرش را کنار گوشم می‌آورد و این حرکتش باعث می‌شود آن نیمچه فاصله هم از بین برود و هرم نفس‌هایش هم قاطی ضربان کوبنده‌ی قلبش شود. – ولت نمی‌کنم

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 119

  پشت چشمی به کوله نازک کرده و روی پاهایم می‌ایستم. خیس خیسم و با پای برهنه، مانتویم را تکان می‌دهم…. صدای آب می‌آید، آبی که از بلندی توی حوضچه می‌ریزد و لعنتی اجازه نداده بود از این منظره‌ی زیبا لذت ببرم. فحشی زیر لب برایش می‌دهم و روبه خورشید می‌ایستم تا تابش مستقیم نور خورشید، لباس‌هایم را خشک کند.

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 118

  خیلی زود که از روی زمین بلند می‌شوم، بلند به حرکتم می‌خندد و من پشت چشمی نازک کرده و روی زیر اندازی که پهن می‌کند، می‌نشینم. – چی می‌خوری؟! با حرص می‌گویم – کباب کوبیده… – یعنی تا این حد گشنه‌ای؟ من در حد ساندویچ غذا آوردم. – برای خودت همه چی آوردی، واسه من نه کلاه، نه عینک،

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 117

        بی طاقت قدم سمت آلاله برمی‌دارد و صدایش می‌کند…   – هی… آلا….   آلاله عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد و او دست میان موهایش می‌برد… می‌داند اگر نزدیکش شود، باز هم به محض بیدار شدن وحشت می‌کند و این را نمی‌خواهد…   – آلاله با توام…   دخترک تکان می‌خورد و به محض تکان خوردن،

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 116

      〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️   در را که باز می‌کند، دخترک مقابلش می‌ایستد   – قراره تو یه اتاق بمونیم؟!   کلافه دخترک را داخل هل می‌دهد و خودش هم وارد می‌شود…   – مضخرف نگو آلا… این یه اتاق رو به زور اوکی کردم….   دخترک اما دست به کمر کوفته و بیشتر غر می زند   – من

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 115

        – اخم نکن… جایی که می خوام ببرمت جای دنج و قشنگیه… احتیاجی به ترس بی دلیلت نیست. انگشتت نمی کنم.   ب یتفاوت به جمله اش عاصی می گویم   – تو چرا حرف آدم سرت نمی شه؟ دارم می گم نمی خوام باهات جایی بیام، چرا حالیت نیست؟   – من به حرف های

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 114

        – پس تو به زاییدنت ادامه بده من و برگردون خونه…   دست دراز کرده و شالم را ناگهانی از روی سرم می‌کشد که جیغ می‌کشم   – عمراً….   – لاقل بگو کدوم گوری داریم می‌ریم.   جوابم را کی نمی‌دهد، اینبار به خودم قول می‌دهم دیگر با او حرف نزنم و سمت شیشه می‌چرخم…

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 113

      – پس چرا می‌گی باهاش صمیمی نشم؟!   اخمش که توی هم می‌رود، ادامه می‌دهم   – البته من با ایشون صمیمی نیستم، فقط رئیس من هستن و…   میان کلامم می‌پرد… طوری که انگار نه انگار او بحث شهیاد را وسط کشیده است… مرضی چیزی دارد؟!   – باشه،در موردش حرف نزن…   ترجیح می‌دهم جوابش

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 112

      اینبار صدادار می خندد و او ه می ایستد و دستانش را توی جیب شلوارش فرو می کند   -امروز جمعه س….   گیج نگاهش می کنم و که فاصله ی بینمان را رد کرده و می گوید   – امروز بیکاری…   – نه من درس…   از بین لبهایش هیش بلندی بیرون می فرستد که

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 111

          یک آب معدنی و کیک از توی پلاستیک بیرون می‌آورم و سمتش می‌گیرم   – آقای آراسته؟!   سر بالا می‌گیرد و به محض دیدن نوشیدنی اخم می‌کند   – تشنه‌م نیست…   اشاره به نوشیدنی و کیک توی دستم می‌کنم   – می دونم، منم برای رفع تشنگیتون نگرفتم…   با کلافگی آب معدنی

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 110

        روی صندلی شاگرد می‌نشینم و او هم پشت فرمان جای می‌گیرد، با مهارت ماشین را به حرکت در می‌آورد و من می‌گویم   – ازتون ممنونم، لطفا اگه براتون زحمتی نیست توی پارکینگ پارک کنید.   سرش را تکان می‌دهد و نگاه من به مسیر دوخته می‌شود   – اهل جنوبی؟!   دوباره سمتش می‌چرخم. آرایش

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 109

      به یکباره رنگ از رخش می‌پرد و با صدای بلند می‌پرسد   – الآن کجاست؟!   صدای بلند و شدت نگرانی‌اش، مجبورم می‌کند بایستم و او خم شده و کیف پولش را از روی میز برمی‌دارد   – کدوم بیمارستان؟!   نگاهش که سمت من روانه می‌شود، از طرز نگاهش می‌ترسم. مردمک‌های لرزانش، حال پریشان نگاهش، ترسناک

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 108

        جواب سلامم را با اخمی انگار خدا از بدو تولدش، میان ابروهایش قرار داده و هیچ وقت نمی‌شود کنارش زد، می‌دهد و دستانش را توی جیب شلوارش فرو می‌کند.   این روزها انگار ساعت کارش توی شرکت را با من هماهنگ کرده بود، با من می‌آمد و با من می‌رفت.   – شما هر روز ظهر

ادامه مطلب ...