رمان آووکادو Archives - صفحه 6 از 13 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آووکادو

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 107

      دخترک با عشوه، دوباره سمتش می‌آید   – بذار من درش بیارم.   دستان امید را می‌گیرد و پایین سر می‌دهد…. سرش را بالا کشیده و گردنش را داغ و خیس می بوسد   – خودت رو بسپار به من…   خودش را به دخترک حرفه‌ای می‌سپارد و زنی که حتی اسمش را هم نمی‌داند پیراهنش را

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 106

      مردمک چشمان نفس می‌لرزد و امید نفسش را کلافه بیرون می‌فرستد   – یه چیزایی یادمه…   – تو… تو چیکار کردی امید؟!   امید بی‌تفاوت به لحن نالان نفس، با جدیت می‌پرسد   – کمکش می‌کنی؟   نفس عقب می‌کشد، خودش را روی مبل می‌اندازد و سرش را میان دستانش می‌گیرد. به خواهرش فکر می‌کند… به

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 105

        امید سخت نفسش را بیرون پرت می‌کند و نفس سرش را جلوتر می‌برد و دستش را پشت گردن امید پرده و موهای پشت سرش را با انگشت به بازی می‌گیرد   – امید شایگانه و چه به کمک یکی مثل نفس؟!   نگاهش را روی جناق سینه‌ی نفس می‌دوزد و استخوان ترقوه‌اش و سیبک کوچک گلویش

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 104

      سرش را تکان می‌دهد و رو به رهام می گوید   – حواست بهشون باشه.   رهام می‌پرسد   – کجا می‌ری؟!   اخمی می‌کند و بدون اینکه جواب رهام را بدهد وارد اتاقک آسانسور می‌شود. دکمه‌ی لابی را می فشارد و دستش را همان جا کنار دکمه‌ها می‌گذارد و سرش را خم می‌کند.   اما با

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 103

      〰〰〰〰〰〰〰〰〰 سیگار دیگری آتش می‌زند…. هر چه تلاش می‌کند بخوابد موفق نمی‌شود.   به ملاقاتش با حمید فکر می‌کند و هر لحظه بیشتر عصبی می‌شود. به این فکر می‌کند که اگر پلیس‌ها نبودند، چگونه حمید را می‌کشت.   زمین را باید از وجود حیوان‌هایی چون حمید پاک می‌کردند.   کام عمیقی از سیگارش می‌گیرد و پشت سرش

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 102

      با جواب دادن به اولین سؤالم حین ورودش سعی کرده بود بحث را عوض کند. اخم می‌کنم   – باشه خونه‌ی توعه، ولی الآن من دارم توش زندگی می‌کنم.   او هم با اخم می‌گوید   – قبلا بهت گفته بودم خیلی نمک به حرومی؟   دستم را روی پهلویم می‌گذارم و نگاه او هم کوتاه دستم

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 101

      به کمک فهیمه خانم، روی مبل می نشینم و دستم ناخودآگاه روی پهلوی دردناکم می نشیند و چهره ام از درد جمع می شود.   – خوبی گلم؟ درد داری؟   سرم را به چپ و راست تکان می دهم و بعد از بازدم بلندی که بیرون می فرستم، می‌گویم   – یکم…   – می‌رم برات

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 100

      بین ابروهایش اخم می نشیند و او هم همانند من آرام پچ می زد   – مهم نیست… بهش فکر نکن.   این بار اصراری برای فهمیدن زندگی پیچیده اش نمی کنم… همین که فهمیده ام او به خاطر نجات دادن من، مادرش را به پلیس لو داده است، شوک بزرگی محسوب می شود.   – کی

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 99

      آلاله با چشمانی بسته قدمی سمتش برمی دارد و امید فراموش می کند حمیدی هم وجود دارد…. با قدم هایی تند خودش را به دخترک می رساند و میل عجیبش برای در آغوش گرفتنش را به زور سرکوب می کند.   دستمال سیاه رنگ روی چشمانش را باز می کند و دخترک، با همان دستان بسته، خودش

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 98

        با باز شدن ناگهانی در، او خیلی سریع دستانش را می‌کشد و مردی دیگر سراسیمه می‌گوید   – پلیس اینجاست…   به هول و ولا می‌افتند و من با ضربان قلبی تند شده سرم را به چپ و راست می‌چرخانم و در تلاش برای دیدن، ناگهانی، همراه صندلی روی زمین می‌افتم و ضربه‌ی محکمی به پهلویم

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 97

      – می شنوی صدای جیغ و دادش رو امید؟   پوست سرم از شدت کشیده شدن ریشه ی موهایم می سوزد و نفسم بند می آید… حتی هق هق های بی نفسم به زور بالا می آید و امید پشت خط فریاد می کشد   – سهم خودم رو میدم…   زن بلند می خندد و مرد

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 96

    از شدت شرم و خجالت دلم می خواهد زمین دهان باز کرده و مرا در خود جای دهد… مردی که همراهمان توی اتاق هست را نمی بینم اما از شدت خجالت لب‌هایم روی هم دوخته می شوند.   بغض کرده دستان بسته ام را مشت می‌کنم و زن نوچ نوچی می‌کند و ادامه می‌دهد   – باورم نمی‌شه….

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 95

    به محض سوار شدن به ماشینش، با پدرش تماس می‌گیرد و ایرپادها را توی گوشش می‌اندازد.   تماس که وصل می شود، پدرش بلافاصله می گوید   – هنوز خبری نیست پسر…   -سرعت ماشینش را بالا می برد و حین گرفتن لایی از دو ماشین جلویی می‌گوید   – دست نسیمه…   – چی؟   با صدایی

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 94

    〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️   – حالت خوبه؟   با خشم سمت رهامی می چرخد که آرام این سؤال را پرسیده و با جدیت نگاهش می کند… نگاه آبی خشمگینش باعث می شود رهام نفس عمیقی کشیده و قدمی از اویی که چیزی تا انفجارش نمانده، دور می شود.   – پیداش می کنیم امید.   گوشی یاسی رنگ آلاله را

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 93

        پلک هایم را محکم روی هم می گذارم تا تاری دیدم را رفع کنم و چند قطره اشک بزرگ روی گونه ام می لغزد…   تقلا می کنم و پاهایم را به هم می چسبانم تا شلوار خونی ام را بپوشانم و صدایی نا مفهوم از ته هنجره ام بیرون می آید… می خواهم جیغ بکشم

ادامه مطلب ...