رمان آووکادو Archives - صفحه 9 از 13 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آووکادو

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 62

  با سرعت رانندگی می‌کند. با سرعتی نفس‌گیر و وحشتناک. طوری که دستم از ترس روی دسته‌ی ماشین چنگ شده و نفس‌هایم سخت و دشوار بالا می‌آید.   حتی جرات اینکه دست بلند کنم و گونه‌ی خیسم را پاک کنم هم ندارم.   آنقدری ترسو هستم که از مرگ بترسم و بر خلاف تمام گفته‌ها و یکه‌تازی‌هایم از مردن و

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 61

  نگاه از دست خونی و زخمی‌اش می‌گیرم و او دستمال کاغذی را روی دستش می‌گذارد   – کاش قدرتش رو داشتم که بکشمت…   می‌خندد و سرش را کج می‌کند، دلم می‌خواهد آن گردن کج شده‌اش را بشکنم.   – چقدر خوبه که می‌دونی به هیچ وجه زورت به من نمی‌رسه.   نگاه از چشمان آبی‌اش می‌گیرم و سمت

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 60

  برای اولین بار نشستن روی صندلی‌های بزرگ هواپیما، برایم دلهره‌آور است و او و حضورش به حال خرابم دامن می‌زند.   داخل هواپیمای شخصی‌اش آنقدری که فکر می‌کنم کوچک نیست و ترجیح می‌دهم برای نشستن دورترین نقطه به او را انتخاب کنم.   با پوزخند روبرویم می‌نشیند و پا روی پا می‌اندازد. انگار روی صندلی متحرک توی اتاقش نشسته

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 59

  مکث می‌کند و بعد با خشونت می‌غرد   – نگاهم کن…   نگاهش که نمی‌کنم زیر لب چیزی می‌گوید و دوباره ادامه می‌دهد   – اینجا ایرانه دختر جون… اینجا مردا خودشون هر لجن و گهی هم که باشن دلشون می‌خواد زنشون آفتاب مهتاب ندیده و بکر باشه.   از صندلی روبرویم بلند می‌شود و روی صندلی کناری‌ام می‌نشیند

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 58

    تقلا می‌کنم و او بی‌حوصله از تقلاهای من، تنم را بیشتر به خودش می‌چسباند و دست سمت ماجد دراز می‌کند   – گواهی‌ها رو بده…   بغض توی گلویم چنگ می‌زند و ماجد مدارک را با اخم به دست اویی می‌سپارد که با یک دست مرا مهار کرده و با دست دیگرش، گواهی ها را چک می‌کند…  

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 57

  به محض ورود نگاهم قبل از هر چیز به دنبال مادرم می‌گردد و اما با دیدن جای خالی‌اش مقابل چرخ خیاطی، بغضم بیشتر می‌شود.   صدای حرف زدن ماجد را از اتاق خودم و آرامش می‌شنوم و با ترس و نگاهی اشکی قدم برمی‌دارم.   مادرم هم توی آن اتاق بود؟   قبل از اینکه به در برسم اما

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 56

  سرم را به چپ و راست تکان می‌دهم   – نمی‌کشه… مامانم نمی‌ذاره.   با پوزخند سرش را تکان داده و صاف می‌ایستد… خودم به گفته‌ام اطمینان ندارم، چه برسد به اویی که تنها یک گوشه‌ی کوچک از ماجد را دیده بود.     قطعا من به تنهایی قربانی ناموس ‌پرستی‌های مریض گونه‌ی ماجد نمی‌شدم و من نمی‌خواستم مادر

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 55

  **** درد طاقت فرسای گردن و کمرم باعث می‌شود چهره در هم کشیده و تکانی به تن کوفته‌ام بدهم.   پلک باز می‌کنم و با ناله خودم را روی سرامیک‌ها بالا می‌کشم. تمام شب را با ترس و وحشت آمدن او پشت در سپری کرده بودم.   با آه و ناله‌ی پر درد خودم را بالا می‌کشم و می‌نشینم.

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 54

      – برو بالا…   دخترک لب‌هایش را روی هم می‌فشارد و بدون زدن هیچ حرفی سمت پله‌ها قدم برمی‌دارد و امید کلافه گوشه‌ی چشمانش را می‌فشارد.   حق با رهام بود… داشت از امید شایگان بودنش فاصله می‌گرفت و علتش همین دخترک مدرسه‌ای بچه‌ سال بود.   صدای زنگ تماس گوشی‌اش باعث می‌شود قدم‌هایش را سمت مبلمان

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 53

  – فقط داری حالم رو به هم می‌زنی…   تو گلو می‌خندد و بعد از گرفتن گاز ریزی از لاله‌ی گوش دخترک، بلافاصله عقب می‌کشد تا بیشتر از این باعث وحشتش نشود.   – بخور غذات رو… تا فردا عصر پیش من می‌مونی. بعدش هم…   نیشخند می‌زند و ادامه نمی‌دهد… آلاله هم که بدون اینکه علاقه‌ای به شنیدن

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 52

    چشمان دخترک گرد می‌شود و امید با تفریح به آن چشمان خاکستری گشاد شده نگاه می‌کند.   – نترس قرار نیست بدزدمت… انگار تا حالا نفهمیدی من اهل دردسر درست کردن واسه خودم نیستم!   آلاله با عصبانیت کف دستش را روی میز می‌کوبد و با صدای بلند می‌پرسد   – چی داری می‌گی؟!   امید با آرامش

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 51

    با صدای جیغ بلند دخترک پلک باز می‌کند و با چهره‌ای اخم‌آلود نگاهش را سمت تخت می‌کشد…   اصلاً متوجه هجوم خواب نشده بود و خودش هم نمی‌دانست کی تسلیم سنگینی چشمانش شده است.   روی کاناپه‌ی تنگ و کوچک نیم‌خیز می‌شود و عضلات گرفته‌اش باعث کورتر شدن اخمش می‌شود.   – چته روانی؟   صدای خش‌دارش هم

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 50

  موهای بلند و مواج آلاله را کنار می زند و بار دیگر نگاهش را روی چهره ی رنگ پریده و معصومش می چرخاند.   – متأسفم ولی جز من هیچ راهی نداری دختر مدرسه ای… همه ی اون راه های دیگه رو خودم از روی زمین برمی دارم.   نفس عمیقی می کشد و بعد از انداختن ملحفه روی

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 49

  گفته بود قرار است آوار شود بر سر ماجد! تنم بیشتر می‌لرزد و اینبار قرار بود چه گندی بزند؟   سرم ویتامینه‌ی بد رنگی که به دستم وصل است را از رگم جدا می‌کنم و از روی تخت پایین می‌روم.   اما میان راه با دیدن خودم توی آینه‌ی قدی اتاق نفسم تنگ می‌شود…   شوکه خودم را سمت

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 48

    هق می‌زنم و با گریه جیغ می‌کشم   – به زور بود… اون بهم تجاوز کرد.   گریه می‌کنم و اما به خاطر کشیده شدن ریشه‌ی موهایم، توسط او، نمی‌توانم چهره‌اش را ببینم.   – من نمی‌خواستم… اون عوضی به زور بهم تجاوز کرد.   نمی‌بینمش اما واضح خشم و جنونش را از طرز نفس‌ کشیدن‌های خرناس مانندش

ادامه مطلب ...