رمان تارگت پارت 190
فروشنده که مطمئناً هیچ درکی از مکالمه ما نداشت.. فقط برای اینکه یه چیزی گفته باشه پرسید: – فیلم عروسیه؟! میران تک خنده ای زد و گفت: – آره یه جورایی! یه لحظه اون فروشگاه و همه وسایلش دور سرم چرخید.. انقدری که برای سرپا موندن مجبور شدم به آدمی که کنارم وایستاده بود و تازه داشتم می فهمیدم