رمان تارگت

رمان تارگت پارت 387 4 (4)

3 دیدگاه
          – حرف بزن درین.. می دونستی نـــــــــه؟ یه لحظه به خودم اومدم و منم عصبانی شدم.. با خشم کوبیدم تخت سینه اش و ازش فاصله گرفتم.. – ولم کـــــن.. این کارا چیه می کنی؟ دیوونه شدی؟ خیره به صورتش مشغول ماساژ دادن بازوهام شدم که…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 386 3.4 (5)

7 دیدگاه
          انگار نمی دونم زودتر زنگ نزد تا یه وقت خرج مراسم روی دوشش نیفته! چرا داییم نمی خواست بفهمه که من خط به خط افکارش و حفظم و انقدر خودش و پیشم کوچیک نمی کرد. – مردمی که راضی می شن من تو این وضعیت..…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 385 4 (4)

3 دیدگاه
          سرم و انداختم پایین و سعی کردم با چند تا نفس عمیق خودم و آروم کنم.. پس از اول منظور کوروش امیرعلی بود.. نه میران! خیال می کرد که من.. به خاطر دوری چند روزه از امیرعلی انقدر پریشون شدم و به یادش آهنگ گوش…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 384 3.8 (6)

10 دیدگاه
          یعنی واقعاً توی ناخودآگاهم دلم می خواست یه بار دیگه صداش و بشنوم؟ که عین آدم های سال ها انتظار کشیده تو این دو روز مدام با خودم مرورش کردم و.. هیچ تلاشی برای قطع کردن اون صدا از توی گوشام نمی کردم؟ خودم و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 383 5 (2)

13 دیدگاه
          تاییدم و که گرفت رفت زنگ بزنه و من تا جلوی در رفتم و مشغول پوشیدن کفشم شدم.. واقعاً این حال بد و آشفتگی به خاطر چی بود؟ چرا داشتم انقدر راحت وا می دادم؟ چرا تا میران و دیدم دوباره از این رو به…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 382 5 (3)

10 دیدگاه
          حتم داشتم که برخورد امروز و اون تصادفی که مثلاً قرار بود اتفاق بیفته هم ساختگی بود و براش برنامه ریخته بود که اون جا خودش و به من نشون بده! با همه اینا هنوز هزار تا سوال تو سرم بود. مهم ترینشم این که…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 381 3.8 (5)

7 دیدگاه
          انقدر رفتم تا چشمم به یه پارک خورد و تونستم خودم و به یکی از نیمکت هاش برسونم و ریکاوری کنم تا بلکه بتونم دوباره بلند شم و به زندگیم ادامه بدم! ولی مگه به همین راحتی بود؟ من همین چند دقیقه پیش میران و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 380 4 (4)

6 دیدگاه
          آدمی که درست یک سال و چهار ماه از آخرین باری که دیده بودمش می گذشت.. آدمی که اصلاً شبیه اون آخرین باری که دیده بودمش نبود.. در حالی که فکر می کردم.. اگه یه روزی.. یه جایی دوباره ببینمش.. چهره اش به خاطر اون…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 379 4 (4)

11 دیدگاه
          با دستای لرزون یه شال رو سرم انداختم و بعد از چند تا نفس عمیق واسه آروم شدنم دستگیره در و به پایین کشیدم و با مکث زیاد در و باز کردم. از قصد طولش می دادم تا اگه کسی به خیال این که خونه…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 378 4 (4)

11 دیدگاه
          – راستی فردا صبح باید بری دفتر مرتضوی این چک و بهش بدی.. یادت نره! قطعات کم داریما! اونم که دندون گرده تا چک و نگیره سفارش و نمی فرسته! پوفی کرد و با کلافگی اضافه کرد: – اگه یه کم خودمون و می کشیدیم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت377 4 (4)

12 دیدگاه
  #تارگت           اخمام تو هم فرو رفت.. هرچی فکر کردم یادم نیومد که تا حالا حرفی راجع به این که یک ساله نه لب به ماکارونی زدم و نه خودم درستش کردم به کوروش گفته باشم که حالا اونم برای محک زدن من.. از قصد…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 375 4 (5)

14 دیدگاه
  #تارگت           درست یک ماه پیش.. وقتی صبح زود امیرعلی اومد دنبالم تا با هم بریم کوه و من با وجود این که شدیداً خوابم می اومد.. به خاطر قولی که از چند روز پیش بهش داده بودم حاضر شدم که باهاش برم.. از آسایشگاه…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 374 3.7 (6)

6 دیدگاه
  #تارگت #پارت_374       * – سلام مامان.. خوبی؟ بازم جمعه شد.. من اومدم دیدنت. می بینی؟ یه ماهه که خونه ات و عوض کردی و فاصله ات از جای قبلی خیلی دورتر شده.. ولی بازم میام. چون حس می کنم.. چون حس می کنم هنوز جمعه ها…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 373 5 (3)

9 دیدگاه
          نگاهم و به چشمای جدی و مصممش دوختم که گفت: – هر موقع.. حس کردم که این قضیه.. داره از سمت من یه رنگ و شکل دیگه ای پیدا می کنه و.. به قول تو.. دلم می خواد رابطه امون فراتر از چیزی که هست…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 372 3.8 (5)

8 دیدگاه
          – این که من از مشکلاتم و تنهایی هام گفتم.. معنیش این نیست که دارم دنبال دوست می گردم. – من به تو کاری ندارم. ولی من دارم دنبال دوست می گردم! زل زدم بهش و ساکت موندم که گفت: – شاید چون خانواده دارم…