رمان تارگت پارت 40
با اینکه خودم حدس همچین چیزی رو می زدم ولی.. شنیدنش و لمس کردن واقعیتش.. چقدر سخت تر از پیش بینی های خودم بود! حالا.. من باید چه غلطی می کردم؟ – عزیزم.. بیا یه کم آب بخور.. رنگ و روت پریده! با صدای خانوم شمس روم و برگردوندم سمتش.. حالا دیگه لابی کامل خالی شده بود و فقط