دلارای بی توجه به او بستنی را از دست هاوژین کشید و دخترک عصبی داد زد _ ماما دلارای با اخم انگشتش را تهدیدآمیز سمت او گرفت _ کوفت ، شبیه باباش صداشو میبره بالا بی ادب هاوژین بغض کرده لب چید…
دلارای بی حال پوزخند زد صدایش از ته چاه بیرون می آمد _ هرچقدر از امتیاز زنت بودن استفاده کردم اینم به کارم میومد نگه دار برای مادر بچههای آیندت! هم زمان پرستار وارد شد دمای بدن هاوژین را گرفت و خیره…
بی حال سمت در سرویس بهداشتی رفت ارسلان هاوژین را روی تخت خواباند و ناخواسته لب هایش را به پیشانی اش چسباند ترسیده بود… برای اولین بار در عمرش برای سرماخوردگى ساده کسی به حد مرگ نگران شده بود! هاوژین بغض کرده انگشتش…
آلپارسلان به صدای نگرانش هم رحم نکرد! _ میخوای بدونی چرا؟ چون مادر بی فکرش وقتی باید به بچه میرسید درگیر فرار بود و الان دکترا حدس میزنن سیستم ایمنی بچه مشکل داشته باشه دلارای بغض کرده پیشانی اش را مالید هردو بخاطر…
دلارای بی مکث سمت بچه خم شد آلپارسلان زودتر از او هاوژین را در آغوش کشید و غرید _ این شکلی قراره بیای دخترحاجی؟ دلارای گیج نگاهی به خودش انداخت که حتی لباس زیر هم به تن نداشت و دکمه های پیراهن ارسلان باز…
_ کمکم کرد … اگر اون دختر نبود خدا میدونست ایران چه بلایی سرمون میاومد ارسلان پوزخند زد و آخرین کام را هم از سیگارش گرفت _ کمک؟ که بیای اینجا کمر بلرزونی جلوی شیخا؟ دلارای حرفی نزد حوصله ی دعوا نداشت…
موهایش را چنگ زد و محکم کشید ارسلان آخی گفت و بی آنکه سرش را بلند کند کمرش را چنگ زد تشنه بود! تشنه ی آرامش و اشتیاقی که به او داشت و تا به حال برای هیچ زن دیگری حس نکرده بود!…
لب های ارسلان روی پوست شانه اش گشت و کم کم سرش را پایین برد به بالاتنه اش که رسید دخترک ناخواسته هر دو دستش را مقابل دهانش گرفت و چشمانش را بست ارسلان با خشونت مچ هر دوستش را میان یک دست اسیر…
انگار به یکباره تنش در استخر یخ فرو رفت برای ثانیه ای یخ زد و به همان سرعت دوباره داغ شد اینبار گویی در کوره میسوخت انگشت های آلپارسلان دورگردنش بود و لب هایش را برای لحظه ای رها نمیکرد بوی آشنای…
امشب فقط مادر بود! نه مادر و پدر انگار بار پدر بودن از روی دوشش برداشته شده بود امشب کسی بود تا همراه او نگران هاوژین باشد کسی که پا به پایش بیدار بماند کسی که تب دخترک را چک کند امشب انگار…
_ چندماهه بود که بردمش دکتر خیلی سرزنشم کرد ترسوندم گفت دوران جنینی و دوسال اول اگر بچه تغذیهی خوبی نداشته باشه تا آخر عمر سیستم ایمنیش ضعیفه داروهایی که تو نسخه نوشته بود رو نمیتونستم بخرم ارسلان کلافه پوف کشید این داستان را…
کلافه نچی کرد و هاوژین را از روی تخت بلند کرد هاوژین بی حال ناله زد _ ماما ارسلان با احتیاط بدون آنکه پوشک و لباسش را از تنش در بیاورد در قابلمه آب نشاندش و زیرلب غرید _ مامانت خشک…
خواست دور شود که قدم اول پایش روی جغجغهی هاوژین رفت دلارای خواب آلود از صدای جغجغه چشم باز کرد و نالید _ ببین داغ نشده باشه ارسلان مطیعانه پشت دستش را روی پیشانی بچه چسباند _ تب نداره دلارای سری تکان…
نگاهی به فندک میان انگشتانش انداخت و ادامه داد _ سیگار نکش بچه اینجاست پدر نمونه آلپارسلان با حرص نخ سیگار را پایین آورد و پچ زد _ چشم رئیس! دلارای محلش نداد خسته بود انگار روزهایی طولانی خواب راحت به…
دیگر طاقت نیاورد آرام جلو رفت و سرد پرسید _ حالش چطوره؟ دلارای از جا پرید و هاوژین به دنبال صدایش چشم گرداند _ کی اومدی؟ او هم مثل خودش خشک پرسیده بود! _ الان ، کی باید میومدم؟ دلارای بی آنکه نگاهش کند به سردی جواب داد _…