رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 228 3.6 (12)

6 دیدگاه
          یزدان خیلی عادی در چشمان فرهاد نگاه کرد :       ـ درسته آسون نیست ، اما غیر ممکن هم نیست .       فرهاد ابرویی بالا انداخت …………. همیشه به هوش و ذکاوت یزدان غبطه خورده بود .       ـ…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 227 5 (2)

3 دیدگاه
        با ورودشان به تراس ، گندم هم تازه توانست فرهاد را به همراه کریستیانو که کنارش روی مبل تکی نشسته بود را ببیند و از یادآوری حرف های دیروزش عرق سردی بر تنش بنشیند . علاوه بر این دو نفر یک دختر ریز نقش جوان هم…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 226 4.5 (2)

1 دیدگاه
        برخلاف آنچه که گفته بود ، آماده شدنش زیاد طول نکشید . همراه با آرایش زیبا و اندکی هم غلیظ تر از آرایش دیروزش به سمت ساکش رفت تا لباس محبوبش را به تن کند .       از گوشه چشم نگاهی به یزدان که…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 225 5 (2)

2 دیدگاه
        یزدان نگاهش به سمت موهای درهم گره خورده گندم کشیده شد . با موهای خیس و نمدار خوابیدن هم این چیزها را داشت .       ـ کیا پایین اومدن ؟       نگاه یزدان روی گندم می چرخید ، اما نسرین می دانست…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 224 5 (2)

3 دیدگاه
        یزدان بدون آنکه سر بالا بکشد ، از بالای طاق چشمانش به او نگاه کرد و جرعه دیگری از نسکافه اش را بالا رفت .       در زندگی هیچ کدامشان هیچ خبری از پدر مادر و یا یک بزرگتری نبود . حتی شاید وضع…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 223 5 (2)

3 دیدگاه
        با همان قیافه شوکه شده از دیدن نسرین از روی تخت بلند شد و نشست .       با هدایت شدن نگاه های نسرین به سمت موهایش ، بی اختیار دستش به سمت سرش کشیده شد و سعی کرد با پنجه هایش اندکی به آن…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 222 5 (2)

3 دیدگاه
        آب زدن دست وصورتش دو سه دقیقه ای بیشتر زمان نبرد . وقتی از سرویس بهداشتی خارج شد و وارد حال اطاق شد ، میزی هوس انگیز و رنگارنگ انتظارش را می کشید …………. انگار همین آب کافی بود تا هوش و حواسش سر جایش بیاید…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 221 5 (2)

7 دیدگاه
      ـ سوء استفاده موقوف گندم خانم ………… بگیر بخواب .       و یک دست بالا آورد و پشت سر گندم قرار داد و سرش را به سمت سینه خودش هدایت کرد و چسباند …………. اگر به خود گندم بود حالا حالا ها قصد پایان دادن…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 220 5 (2)

3 دیدگاه
        گندم ابرویی بالا انداخت و با چندبار جنباندن دهانش ، توانست محتویات دهانش را پایین بفرستد .       ـ با اینکه از این مرتیکه فرهاد اصلاً خوشم نمی یاد ، اما دستش درد نکنه عجب چلو گوشتی بود . بدجوری بهم چسبید ………… خدایی…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 219 4.7 (3)

5 دیدگاه
        ـ من کاری به خوابت ندارم ……….. اون لنگ و پاچه جناب عالیه که شب و نصف شب ناغافل ، می یاد تو دل و روده بنده .       گندم که تازه منظور یزدان را دریافته بود ، محتویات دهانش را پایین فرستاد و…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 218 5 (2)

3 دیدگاه
        دو ساعت از آموزش دادن های یزدان گذشته بود و یزدان آنقدر در آن دوساعت ، پی در پی از او کار کشیده بود که گندم حس می کرد دیگر حتی ذره ای جان در تن خسته اش باقی نمانده است …………… مانده بود یزدان این…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 217 5 (2)

15 دیدگاه
      ـ فکر کن مربیم زن بوده ، الان این چه کمکی به یادگیری تو می کنه ؟       گندم با دیدن نگاه چپ چپ یزدان ، آرام نگاهش را از او گرفت و سمت و سوی دیگری فرستاد .       شاید این سوالش…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 216 5 (2)

8 دیدگاه
        ـ چه من باشم چه نباشم قاعدش یکیه .       و نزدیکش رفت و کمکش کرد تا از روی آب بلند شود و به ایستد . ادامه داد :       ـ به نظرم قاعده کلی به پشت روی آب خوابیدن و یاد…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 215 3.5 (2)

5 دیدگاه
          یزدان به سرعت بازوی گندم را گرفت و او را بالا کشید .       ـ چی کار می کنی با خودت ؟       گندم ترسیده تر از ثانیه های قبل ، دستانش را به دور گردن او حلقه نمود و خودش…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 214 5 (2)

10 دیدگاه
        یزدان نیشخندی تصنعی بر لب آورد و نگاه تیره و ظلمانی اش را در چشمان گندم فرو کرد و تک ابرویی برای او بالا انداخت :       ـ اگه زبونت و تو دهنت غلاف کنی شاید باعث شدی از تصمیمم صرف نظر کنم .…