رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 198 4.5 (4)

2 دیدگاه
        یزدان حرصی نگاهش را سمت گندم کشید و با دست و اندک فشاری که به شانه او آورد ، مجبورش کرد تا او دوباره سر روی متکایش بگذارد .       معترض و هشدارگونه صدایش زد تا گندم بداند چه می گوید :    …
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 197 4.3 (3)

4 دیدگاه
        ابروان یزدان بیشتر از قبل درهم فرو رفت و در یک آن از حالت دراز کش بلد شد که گندم بر روی تخت افتاد و او رویش خیمه زد .       ـ منظورت چیه ؟       گندم شانه هایش را درهم جمع…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 196 4.3 (3)

7 دیدگاه
        شاید با یزدان راحت بود ………….. شاید یزدان بعد از خدا تنها کس و کارش در این دنیا به حساب می آمد ………….. شاید یزدان توانسته بود جای خالی پدر و مادر و خواهر و برادر و هر آنچه که کمبودش را در زندگی اش حس…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 195 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        یزدان با اطمینان از بالا رفتن گندم ، دست به لبه استخر گرفت و با یک حرکت خودش را هم بالا کشید و از آب بیرون آمد .       با حرص و خشم نگاهی به گندم که انگار از سرما و ترس در خودش…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 194 3.3 (3)

9 دیدگاه
        یزدان در حالی که حس می کرد ، ذغالی میان شیارهای مغزش جای گرفته که اینگونه از گوش هایش بخار بیرون می زند ، نفس عمیقی کشید و آرام تر از قبل پرسید :       ـ می تونه چی ؟       ـ…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 193 5 (2)

4 دیدگاه
        پلکی زد و نگاهش را با همان اخم از او گرفت ………….. نباید عقب نشینی می کرد …………. نباید جوری رفتار می کرد که یزدان را نسبت به حرف هایی که میان کریستیانو و فرهاد رد و بدل شده بود ، حساس می کرد …………… که…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 192 4.7 (3)

2 دیدگاه
        گندم نگاهش را سمت او کشید . هوا بسیار خوب و معتدل و دلپذیر به نظر می رسید ، اما گندم نمی دانست چرا با این وجود لرزی عمیق را در تنش حس می کند .       ـ مگه میشه ؟؟؟ مگه ممکنه ؟؟؟…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 191 4.3 (4)

2 دیدگاه
          گندم که نگاهش هنوز هم روی دختران باقی مانده در سالن نشسته بود ، با شنیدن حرف های یزدان ، نگاهش را سمت چشمان او بالا کشید و بی اختیار خودش را بیشتر از قبل در آغوش او جمع کرد . دلش می خواست می…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 190 3.7 (3)

4 دیدگاه
        فرهاد در حالی که هنوز هم پوزخند نشسته بر روی لبانش را حفظ کرده بود ، تصنعی ابرویی درهم کشید :       ـ نگو که انقدر ساده ای که نمی دونی با یه دوخت و دوز ساده ، میشه حتی یه زن زایمان کرده…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 189 4 (4)

1 دیدگاه
        یکی از مردان حاضر در جمع که چشمانش از همان لحظه ورود دخترها به سالن ، روی آنها نشسته بود ، با جام شراب درون دستش به دخترها اشاره کرد و با صدای کشیده ای که ناشی از مستی بود ، پرسید :      …
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 188 3.8 (4)

3 دیدگاه
        یزدان به سرعت شستش خبردار شد که فرهاد از چه هدیه ای حرف می زند ……………. از این گونه بازی ها زیاد در دورهمی هایشان اجرا شده بود . دوره همی هایی که حلقه اصلی میانی اشان دختران کم سن و سال روسپی بودند که برای…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 187 3.7 (3)

3 دیدگاه
        ـ آره هموناست ……………. قراره توسط ما به مشتری اون طرف آبیمون فروخته بشه .       مردی که کمی آن طرفشان نشسته بود مجدداً پرسید :       ـ حالا ارزش مالی این محموله ها چقدر هست ؟       ـ اگه…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 186 3.2 (5)

بدون دیدگاه
          یزدان نگاه از گندم گرفت اما دستش را رها نکرد ………. ریز بین تر و تیز تر از آنی بود که نفهمد فرهاد و مرد ناشناس رو به رویش درباره او و گندم صحبت می کنند ………… هنوز هم در خاطرش بود که گندم به…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 185 5 (2)

2 دیدگاه
        ـ قراره چطوری متقاعدش کنی که با ما همکاری کنه ؟       ـ این پسر جاه طلبه …………. ما قراره یه بارمون شمش طلا باشه ، یه بارمون کوکائین . می تونیم کوکائینا رو تو بار شمشا مخفی کنیم . زمانی که بفهمه از…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 184 5 (2)

5 دیدگاه
        گندم با مکث نگاه از او گرفت و به سمتش راه افتاد و خودش را برای این پافشاری برای گرفتن جواب لعنت کرد که چرا آنقدر به یزدان فشار آورده که یزدان بخواهد چنین مسئله ای را برای او بشکافت و باز نماید .    …